amin-mina.blogfa.com

taranom-arman.persianblog.ir

يکشنبه ۳/۴/۸۶ - خاطرات زندگی من و همسرم

http://taranom-arman.persianblog.ir/post/63

خاطرات زندگی من و همسرم. هورااااااااااااا آقای مدیر به مدت ده روز تشریف بردن تعطیلات تابستونی! از اونجایی که همیشه مثل گربه. کمین کرده و ماها رو داره می پاد طفلکی خسته شده و احتیاج به تجدید روحیه داره و بنده خدا فقط هم باید برای رفرش شدن سری به بلاد کفر بزنه! روز آخری هم بهم مژده داد که نامه زدم و شما رو بعنوان جانشینم معرفی کردم! از اونجایی که اتوبوس جهانگردی سالی یکبار از دم در شرکت ما رد میشه مطمئنا برنامه شو یکجوری تنظیم می کنه که همین هفته از این ورا رد بشه! خلاصه من الان رئیسم! اولش آرمان گفت نه تع...

taranom-arman.persianblog.ir

يکشنبه ۲۰/۳/۸۶ - خاطرات زندگی من و همسرم

http://taranom-arman.persianblog.ir/post/61

خاطرات زندگی من و همسرم. دیروز رفتم سونوی ۴ بعدی . با این سونو حرکات جنین هم دیده میشه.یک مانیتور بالای سرم روی تخت بود که خودم هم می دیدم.حدود بیست دقیقه طول کشید خیلییییییییییییی جالب بود اصلا برام باور کردنی نبود که این موجود در درون منه. کاملا واضح دیده می شد. آخرش گفت که یک. سالمه و همه چیزش نرماله! از تمام مراحل سونو ضبط کردن و روی یک سی دی بهم دادن و کلی هم ازش عکس گرفتن و یک عکس اختصاصی از صورتش هم جداگانه بهم دادن. بعدش هم رفتم دکتر.گفت خدا رو شکر همه چی سالمه. خونه خودمون رو هم دادیم اجاره.

taranom-arman.persianblog.ir

خاطرات زندگی من و همسرم

http://taranom-arman.persianblog.ir/1386/2

خاطرات زندگی من و همسرم. جواب آزمایشاتم رو گرفتم خدا رو شکر نی نی سالمه. برای ۱۹ خرداد میرم سونوگرافی البته دکتر گفت سه بعدی نیست ولی خیلی دقیقه. کبد و کلیه و قلب و مغز و حتی شکل جمجمه رو می شه دید و از همه هیجان انگیزتر آقا یا خانم بودنش! فعلا که من و آرمان سر اسمش با هم در حال جنگیم. این هفته خونه رو تحویل می گیریم و باید ۴۰ میلیون دیگه بدیم و فعلا فقط ده میلیونشو جور کردیم! هنوز هم گلاب به روتون تهوع دارم از نوع شدیدش! از همه دوستان که تبریک گفتن ممنونم انشاالله که همتون صاحبخونه بشین. تگ ها : وبلاگ.

taranom-arman.persianblog.ir

سه شنبه ۴/۲/۸۶ - خاطرات زندگی من و همسرم

http://taranom-arman.persianblog.ir/post/56

خاطرات زندگی من و همسرم. اگه خواستین کسی رو نفرین کنید که از به دنیا اومدنش پشیمون بشه دعا کنید بیاد توی شرکت ما و جای من استخدام بشه. از صبح که وارد این محیط میشی فقط یک عده رو می بینی که پیاده روی صبحشون رو میارن روی اعصاب تو. نمی دونم کدوم از خدا بیخبری این سیستم مسخره رو پیشنهاد داده که همه کارکنان توی یک سالن باشن و جوری میزها رو بچینن که هر طرف که روتو برمیگردونی چندین جفت چشم فضول! حداقل یک پارتیشن الکی هم نزدن که دلت خوش باشه که قیافه بعضی ها رو نمی بینی. یکی از اون ور آبدارچی رو صدا می کنه.

taranom-arman.persianblog.ir

خاطرات زندگی من و همسرم

http://taranom-arman.persianblog.ir/1386/3

خاطرات زندگی من و همسرم. هفته بسیار سختی رو گذروندم.واقعا که اسباب کشی کار بسیار سختیه. تمام کارهامون با هم قاطی شده بود. قرار بود دوشنبه بریم محضر برای سند زدن خونه ای که خریدیم که به خاطر نقص پرونده موکول شده بود به چهارشنبه. برای تمیز کردن خونه کارگر پیدا نمی کردم .کارگر مامانم مریض شده بود و عمل قلب داشت خواهر آرمان یکی رو پیدا کرد قول داده بود و یک مرتبه شب آخر زنگ زد گفت نمیام! با وجود وضعیت خودم هم که نمی تونستم چیزی رو جابجا کنم برای بسته بندی اثاثیه خیلی اذیت شدم. احساس می کردم داره شنا می کنه!

taranom-arman.persianblog.ir

خاطرات زندگی من و همسرم

http://taranom-arman.persianblog.ir/1385/12

خاطرات زندگی من و همسرم. آقای مدیر رفته اهواز و من فرصت رو غنیمت شمردم که بیام اینجا یک سری بزنم. دوباره امروز برنامه ممیزی داخلی داشتیم و من به کل فراموش کرده بودم صبح یادم افتاد که ای دل غافل امروز ناسلامتی باید بریم ممیزی مدیر عامل! کلی ازش سئوال پرسیدیم و بازخواستش کردیم! البته من نه سر ممیز پیچوندشبعدش هم با این همکار هندی مون که مربوط به واحد پروسس است کلی خندیدیم. ما هم خیلی ضایع توی روش خندیدیم و گفتیم چه بامزه حرف میزنه! قضیه نی نی رو هم به خانواده آرمان نگفتیم. گفت چی شده بگو. آرمان: یا ابوالفض...

taranom-arman.persianblog.ir

سه شنبه ۲۹/۳/۸۶ - خاطرات زندگی من و همسرم

http://taranom-arman.persianblog.ir/post/62

خاطرات زندگی من و همسرم. هفته بسیار سختی رو گذروندم.واقعا که اسباب کشی کار بسیار سختیه. تمام کارهامون با هم قاطی شده بود. قرار بود دوشنبه بریم محضر برای سند زدن خونه ای که خریدیم که به خاطر نقص پرونده موکول شده بود به چهارشنبه. برای تمیز کردن خونه کارگر پیدا نمی کردم .کارگر مامانم مریض شده بود و عمل قلب داشت خواهر آرمان یکی رو پیدا کرد قول داده بود و یک مرتبه شب آخر زنگ زد گفت نمیام! با وجود وضعیت خودم هم که نمی تونستم چیزی رو جابجا کنم برای بسته بندی اثاثیه خیلی اذیت شدم. احساس می کردم داره شنا می کنه!

taranom-arman.persianblog.ir

خاطرات زندگی من و همسرم

http://taranom-arman.persianblog.ir/1386/1

خاطرات زندگی من و همسرم. عجب هفته بدی رو گذروندم! دوشنبه پیش داشتم شام می خوردم یک مرتبه یکی از دندونهام توش خالی شد یعنی قبلا پر کرده بوده.کلی اعصابم خرد شد که با این وضعیت چه جوری برم دندانپزشکی. همیشه از اینکه در دوران بارداری دندون درد بگیرم وحشت داشتم که آخرش به سرم اومد. صبح سه شنبه اول وقت به دکترم زنگ زدم مشکلمو رو گفتم گفت بیا پرش کنم تا درد نگرفته اون روز رفتم پرش کردم و حالم خوب بود از فردای اون روز درد دندونم شروع شد دیگه نمی خواستم دکتر برم چون می ترسیدم آمپول بیحسی برای بچه ضرر داشته باشه.

taranom-arman.persianblog.ir

يکشنبه ۲۴/۴/۸۶ - خاطرات زندگی من و همسرم

http://taranom-arman.persianblog.ir/post/65

خاطرات زندگی من و همسرم. این روزا به شدت خسته و کسل هستم . گرمای هوا خیلی اذیتم می کنه جوری شدم که شبها یک کیسه یخ زیر پاهام باید بذارم تا بتونم بخوابم احساس می کنم پاهامو توی تنور گذاشتن. با این وضع مزخرف بنزین هم دیگه توی ماشین نمی تونم کولر روشن کنم عصر که می سرم خونه همش تهوع و سرگیجه دارم. حوصله ام به شدت سر رفته دلم یک سفر کوچولو به یک جای خنک می خواددددددد ولی دکتر بهم اجازه سفر نداد! حتی بعد ازظهرها که خیلی خسته می شم با ترس و لرز نیم ساعت میرم توی نمازخونه استراحت می کنم و بعدش کلی متلک میشنوم!

taranom-arman.persianblog.ir

وبلاگ - خاطرات زندگی من و همسرم

http://taranom-arman.persianblog.ir/tag/وبلاگ

خاطرات زندگی من و همسرم. این روزا به شدت خسته و کسل هستم . گرمای هوا خیلی اذیتم می کنه جوری شدم که شبها یک کیسه یخ زیر پاهام باید بذارم تا بتونم بخوابم احساس می کنم پاهامو توی تنور گذاشتن. با این وضع مزخرف بنزین هم دیگه توی ماشین نمی تونم کولر روشن کنم عصر که می سرم خونه همش تهوع و سرگیجه دارم. حوصله ام به شدت سر رفته دلم یک سفر کوچولو به یک جای خنک می خواددددددد ولی دکتر بهم اجازه سفر نداد! حتی بعد ازظهرها که خیلی خسته می شم با ترس و لرز نیم ساعت میرم توی نمازخونه استراحت می کنم و بعدش کلی متلک میشنوم!