avazeghoghnous.blogfa.com
آواز قـقـنــــوسآواز ق ق ن وس - ققنوس از آواز خویش به وجد آمده و آتشی می افروزد که در آن سوخته و از خاکسترش ققنوسی دیگر برمی خیزد. - آواز ق ق ن وس
http://avazeghoghnous.blogfa.com/
آواز ق ق ن وس - ققنوس از آواز خویش به وجد آمده و آتشی می افروزد که در آن سوخته و از خاکسترش ققنوسی دیگر برمی خیزد. - آواز ق ق ن وس
http://avazeghoghnous.blogfa.com/
TODAY'S RATING
>1,000,000
Date Range
HIGHEST TRAFFIC ON
Monday
LOAD TIME
0.3 seconds
16x16
PAGES IN
THIS WEBSITE
20
SSL
EXTERNAL LINKS
44
SITE IP
38.74.1.43
LOAD TIME
0.266 sec
SCORE
6.2
آواز قـقـنــــوس | avazeghoghnous.blogfa.com Reviews
https://avazeghoghnous.blogfa.com
آواز ق ق ن وس - ققنوس از آواز خویش به وجد آمده و آتشی می افروزد که در آن سوخته و از خاکسترش ققنوسی دیگر برمی خیزد. - آواز ق ق ن وس
آواز قـقـنــــوس
http://www.avazeghoghnous.blogfa.com/1389/04
ققنوس از آواز خویش به وجد آمده و آتشی میافروزد که در آن سوخته و از خاکسترش ققنوسی دیگر برمی خیزد. فرهنگستان زبان و ادب فارسی. انجمن نقد ادبی ایران. انجمن ترویج زبان و ادب پارسی. پایگاه مقالات تخصصی نورمگ. سروده های نو و کهن. شعر من زبان خون و آتش است جز حديث رنج از اين سخن مپرس. نگاشته شده به تاريخ هفدهم تیر ۱۳۸۹ به دست محمد علی دادور-فرهاد. رند سر خرج ك ل ه كرده چو ما بسيار است. پير تردامن پاكيزهقبا بسيار است. نيست يك دل كه سر زلف تواش منزل نيست. باز هم در س ر گيسوي تو جا بسيار است. می در جام خشکید.
آواز قـقـنــــوس
http://www.avazeghoghnous.blogfa.com/post/26
ققنوس از آواز خویش به وجد آمده و آتشی میافروزد که در آن سوخته و از خاکسترش ققنوسی دیگر برمی خیزد. فرهنگستان زبان و ادب فارسی. انجمن نقد ادبی ایران. انجمن ترویج زبان و ادب پارسی. پایگاه مقالات تخصصی نورمگ. سروده های نو و کهن. شعر من زبان خون و آتش است جز حديث رنج از اين سخن مپرس. نگاشته شده به تاريخ یازدهم تیر ۱۳۹۲ به دست محمد علی دادور-فرهاد. شعر پارسی معاصر به کجا میرود؟ این نوشتۀ شتابزده به هیچ وجه داعیۀ نو کردن داغ کهنۀ جنگ سن ت و مدرنیسم را ندارد. این حرف یعنی چه؟ گمان میکنم بتوانم با ذکر مثالی مصداق...
آواز قـقـنــــوس
http://www.avazeghoghnous.blogfa.com/1390/11
ققنوس از آواز خویش به وجد آمده و آتشی میافروزد که در آن سوخته و از خاکسترش ققنوسی دیگر برمی خیزد. فرهنگستان زبان و ادب فارسی. انجمن نقد ادبی ایران. انجمن ترویج زبان و ادب پارسی. پایگاه مقالات تخصصی نورمگ. سروده های نو و کهن. شعر من زبان خون و آتش است جز حديث رنج از اين سخن مپرس. نگاشته شده به تاريخ بیست و هفتم بهمن ۱۳۹۰ به دست محمد علی دادور-فرهاد. افسرده از ک سادی بازار خاطرات. دیشب سری زدیم به انبار خاطرات. با اینکه جنس بنجل ما را نمیخرند. پیری رسید و موسم نشخوار خاطرات. جز کوفتن سینه، ندیدیم در این شهر.
آواز قـقـنــــوس
http://www.avazeghoghnous.blogfa.com/1391/04
ققنوس از آواز خویش به وجد آمده و آتشی میافروزد که در آن سوخته و از خاکسترش ققنوسی دیگر برمی خیزد. فرهنگستان زبان و ادب فارسی. انجمن نقد ادبی ایران. انجمن ترویج زبان و ادب پارسی. پایگاه مقالات تخصصی نورمگ. سروده های نو و کهن. شعر من زبان خون و آتش است جز حديث رنج از اين سخن مپرس. نگاشته شده به تاريخ پنجم تیر ۱۳۹۱ به دست محمد علی دادور-فرهاد. مرا به خواب چه خواني؟ هزار چشمهي خورشيد از افق جاريست. گلوي نغمه به آهنگ شوق ساز كنيم. زمان نو شدن اين سرود تكراريست. درآمدي ز حصار مخالف اكنون كن. می در جام خشکید.
آواز قـقـنــــوس
http://www.avazeghoghnous.blogfa.com/1392/05
ققنوس از آواز خویش به وجد آمده و آتشی میافروزد که در آن سوخته و از خاکسترش ققنوسی دیگر برمی خیزد. فرهنگستان زبان و ادب فارسی. انجمن نقد ادبی ایران. انجمن ترویج زبان و ادب پارسی. پایگاه مقالات تخصصی نورمگ. سروده های نو و کهن. شعر من زبان خون و آتش است جز حديث رنج از اين سخن مپرس. نگاشته شده به تاريخ بیست و چهارم مرداد ۱۳۹۲ به دست محمد علی دادور-فرهاد. گنجشک پی صید عقاب آمده است. شبنم به شکار آفتاب آمده است. دل آمده خون عشق در شیشه کند. این غوره به تسخیر شراب آمده است. در دست من ز صدق و ارادت گذار دست.
TOTAL PAGES IN THIS WEBSITE
20
شعر کلاسیک -
http://www.bahramyekta59.blogfa.com/post-23.aspx
انداخت و زیر پا تنش را له کرد. آن همدم گرم و روشنش را له کرد. بعد از سه چهار بوسه ی داغ و عمیق. سیگار سپید بهمنش را له کرد. نوشته شده در پنجشنبه چهاردهم اردیبهشت ۱۳۹۱ساعت 22:24 توسط بهرام.
شعر کلاسیک -
http://www.bahramyekta59.blogfa.com/post-4.aspx
حرفی برای گفتن دارم اگر بخوانی. خط نگاه من را در عین بی زبانی. نوشته شده در پنجشنبه بیست و چهارم شهریور ۱۳۹۰ساعت 16:31 توسط بهرام.
شعر کلاسیک - کم بیشتر
http://www.bahramyekta59.blogfa.com/post-20.aspx
روید از برگ درختان در دلم غم بیشتر. دارم ازریگ بیابان خار ماتم بیشتر. در ره عشقت تکاپو هر چه افزون می کنم. می شود اسباب ناکامی فراهم بیشتر. دوست دارم شوکران فتنه ی عشق تو را. از تمام لذت شیرین عالم بیشتر. تا که بی مهری مدار گردش چشم شماست. می شودهر ماه چون مه قامتم خم بیشتر. چیست میزان تو ای بانوی آب و افتاب. از همه آورده ام پیش شما کم بیشتر. نوشته شده در شنبه سیزدهم اسفند ۱۳۹۰ساعت 21:6 توسط بهرام.
شعر کلاسیک - تقدیم به بزرگ رند شیراز
http://www.bahramyekta59.blogfa.com/post-26.aspx
تقدیم به بزرگ رند شیراز. آهوی دل رمیده ی برق نگاه تو. مشک سیاه سوخته ی خاک راه تو. خیل ستاره خادم و خورشید حاجبت. ناهید پرده دار در بارگاه تو. باید که زین به توسن مهتاب برنهم. خواهم شبی ببوسم اگر روی ماه تو. سرها بسی فتاده به پایت ولی خدای. دستی نیافریده نویسد گناه تو. نوشته شده در پنجشنبه بیست و ششم بهمن ۱۳۹۱ساعت 0:4 توسط بهرام.
شعر کلاسیک - عشق کودکی
http://www.bahramyekta59.blogfa.com/post-18.aspx
تمام درد دلم با تو آه بود و سکوت. که بینمان دل شب بود وماه بود وسکوت. زما نه بغض گلو شد ز تنگ چشمی بخت. مجال صحبت ما یک نگاه بود و سکوت. زمان گذشت و نخوا ندیم خط خا طره را. زبان گنگ سفر کو ره راه بود وسکوت. نشد که با تو کنم درد دل وگر نه مرا. سر شکستن پشت گناه بود و سکوت. همه وجود من ان شب تو را صدا می کرد. تپیدن دل عاشق گواه بود وسکوت. نوشته شده در شنبه بیست و چهارم دی ۱۳۹۰ساعت 0:7 توسط بهرام.
شعر کلاسیک - شهر آرزو
http://www.bahramyekta59.blogfa.com/post-21.aspx
قهراست چشم خورشید با کوچه های این شهر. دیوار قدکشیده است در جای جای این شهر. زنجیر ارزو را پیوند خواب کردیم. با دست خویش بستیم شب را به پای این شهر. زاینده رود خشکید در چشم مردمانش. تا رنگ اشک گیرد آب وهوای این شهر. تا در عطش بپیچد فریاد های خونین. از ناله های سربی پر گشت نای این شهر. بر پرده های تزویر تا چشم باز کردیم. در چنگ باد دیدیم زلف رهای این شهر. دست دعا کن ای رود هر برگ این درختان. شاید که باز بینی شور و نوای این شهر. نوشته شده در دوشنبه پانزدهم اسفند ۱۳۹۰ساعت 21:18 توسط بهرام.
شعر کلاسیک -
http://www.bahramyekta59.blogfa.com/post-29.aspx
با یاد تو یک عمر صبوری کردم. از هر چه پری بعد تو دوری کردم. پیغام خوشیی ما اگر داد رقیب. خون بود دلم خنده ی زوری کردم. نوشته شده در چهارشنبه هفتم بهمن ۱۳۹۴ساعت 16:6 توسط بهرام.
شعر کلاسیک -
http://www.bahramyekta59.blogfa.com/post-22.aspx
با این که هزار سال نوری راه است. در راه رسیدنم هزاران چاه است. از زهره و ناهید گذر خواهم کرد. آغوش گشا منزل اخر ماه است. نوشته شده در دوشنبه یازدهم اردیبهشت ۱۳۹۱ساعت 22:10 توسط بهرام.
همارا
http://hamara.persianblog.ir/post/7
ما عشق را به هیچ گرفتیم پیشتر ، بی فکر روزهای مبادای بیشتر. زین همرهان سست عناصر دلم گرفت. شیر خدا و رستم دستانم آرزوست. نوشته شده در سهشنبه ٢ آذر ۱۳۸٩ساعت ٦:٢۸ ب.ظ توسط نفیسه باقری نظرات . مهدی ملکی دولت آبادی. كد صوتی بی كلام.
شعر کلاسیک -
http://www.bahramyekta59.blogfa.com/post-12.aspx
دل رفت ز کوی تو و پا پیش نرفت. افسوس که کاری ز دعا پیش نرفت. میخواست کند شکوه ای از دست تو دست. صد بار قلم شد به خدا پیش نرفت. نوشته شده در شنبه بیست و یکم آبان ۱۳۹۰ساعت 22:54 توسط بهرام.
TOTAL LINKS TO THIS WEBSITE
44
تنهایی
دیگر رمقی برایم نمانده. و اینست آخر هر رفاقت. وقتی سگ ها در بیابان از گرگ ها رشوه می گیرند. و مترسک ها با کلاغ ها تبانی می کنند. از وفاداری انسان ها چه انتظاری است؟ نوشته شده در ساعت توسط وحید. آرام آرام قطره های اشکم فرو می چکند. نه مثل یک رود. بلکه مثل چیک چیک آب. قطره قطره از گوشه چشم برای فراموشی خاطرات. خاطراتی ک رخ داده. و آنانی ک می شد رخ بدهد اما . . . دیگر باید همه چیز را ب فراموشی سپرد. خاطراتی ک در نبودت مرورشان می کرم و اشک می ریختم. خاطراتی ب جنس تنهایی. باید همه را فراموش کنم. گوش ( برای شن...
غم کشیدن کار هر نقاش نیست.
غم کشیدن کار هر نقاش نیست. فاحشه را خدا فاحشه نکرد. انان که در شهر نان قسمت می کنند او را لنگ نان گذاشتند. تا هر زمان لنگ هم اغوشی ماندند. او ا به نانی بخرند. نوشته شده در یکشنبه چهاردهم آبان 1391ساعت 20:32 توسط لیلی. روز خوب اومدنی نیست اما. ساختنیه. نوشته شده در دوشنبه سوم مهر 1391ساعت 12:59 توسط لیلی. ای مترسک،انقدر دستهایت را باز . نکن کسی ترا در اغوش نمیگیرد ایستادگی همیشه تنهایی می اورد. نوشته شده در دوشنبه سوم مهر 1391ساعت 10:59 توسط لیلی. نوشته شده در دوشنبه سوم مهر 1391ساعت 10:52 توسط لیلی.
عشقی باش
آی فیلم تبلیغ شامپو گذاشته. زنه با مقنعه میگه من از وقتی ازین شامپو میزنم ریزش موهام قطع شده. انتظار دارن از معصومیت نگاهش به صداقتش پی ببریم؟ نوشته شده در یکشنبه ۱۳۹۳/۱۲/۲۴ساعت 15:43 توسط ملوس. خوب ها دوست داشتنی اند. نہ طبق م د دوستت دارم. نہ بہ حڪم سنت! همہ چیز بنا بر طرت است. خوب ها دوست داشتنی اند مثل ت و. نوشته شده در یکشنبه ۱۳۹۳/۱۲/۲۴ساعت 15:37 توسط ملوس. نویسنده ها سیگار می کشند. و من برای کشیدن ، نفسهای تو را انتخاب می کنم. واسه لمس احساس خوشبختی ، همه ی ما ل نگ همون یه نفریم که نیست! ﺍﯾﻦ ﻣﻄﻤﺌﻦ ...
عشق آتشین
من تورا می خوانم. من تورا می خوانم. پس آن پنجره بسته درآن خط عبور. من تورا می خوانم. بین آن دسته گلی که بی بهانه پژمرد. یا در آن چشم که هرشب بی تو. من تورا می خوانم. درپس باد که خوردست به قلبی سنگین. من تورا می خوانم. پشت آن لحظه که بی تاب شود. غم دلتنگی مارا بخورد. بین امواج نگاهی که پریشان شده است. سایبان دل وجانم شده است. من تورا می خوانم. دست پر مهرتورا می طلبم. عشق بی بال وپرت درقلبم. من تورا می خوانم دلتنگم. نوشته شده در یکشنبه نوزدهم مهر 1388ساعت 10:11 توسط elahe. آسمان می داند عشق را در پس مرگ.
آواز ققنوس
خود رأیی ات تو را می لغزاند و در مهلکه ها سرنگون می سازد . [امام علی علیه السلام]. روزی سوراخ کوچکی در یک پیله ظاهر شد . شخصی نشست و. ساعتها تقلای پروانه برای. بیرون آمدن از سوراخ کوچک پیله راتماشا کرد. ناگهان تقلای پروانه متوق? شدو به نظر رسید که خسته. شده و دیگر نمی تواند به تلاشش ادامه دهد. آن شخص خواست به پروانه کمک کندو با یک قیچی سوراخ. پیله را گشاد کرد. پروانه به راحتی از پیله خارج شد. و بالهایش چروکیده بودند. آن شخص به تماشای پروانه ادامه داد . او انتظار داشت. از خروج از پیله به او امکان. را دید ...
آواز قـقـنــــوس
ققنوس از آواز خویش به وجد آمده و آتشی میافروزد که در آن سوخته و از خاکسترش ققنوسی دیگر برمی خیزد. فرهنگستان زبان و ادب فارسی. انجمن نقد ادبی ایران. انجمن ترویج زبان و ادب پارسی. پایگاه مقالات تخصصی نورمگ. سروده های نو و کهن. شعر من زبان خون و آتش است جز حديث رنج از اين سخن مپرس. نگاشته شده به تاريخ بیست و چهارم مرداد 1392 به دست محمد علی دادور-فرهاد. گنجشک پی صید عقاب آمده است. شبنم به شکار آفتاب آمده است. دل آمده خون عشق در شیشه کند. این غوره به تسخیر شراب آمده است. در دست من ز صدق و ارادت گذار دست.
آخرین آواز ققنوس
ستاره ها رو خط نزن. پایان جشن گریه شو. راهم بده به آسمون. بی من نرو. با من بمون! دستاتو می گیرم نرو. من بی تو می میرم نرو. تنها میشم بی تو نرو. عاشق تر از این شو. نرو! بی من نرو. با من بمون! مرا ای محبوب ترین محبوبان من. ای عشق رویایی من. اینک از تو جدا می کنند. اما تو صبور باش ای خاک. که مرا به تو باز پسم می دهند. دیگر حرفی برای گفتن نیست! دیگرجایی برای ماندن نیست! چون انگیزه ای برای نوشتن نیست! دیگه هیچ انگیزه ای ندارم بنویسم. قلمم دل به کاغذ نمی ده. فقط می تونم بگم حلالم کنید. اینک باید تنها گریست.
آواز قو
همانند ادم برفی ای که عاشق افتاب شده. رفتنت رفتن جان است! تاریخ دوشنبه هفتم مهر 1393 ساعت 3 PM. وقتی یه خاطره تو مغزت داره خون ریزی میکنه. هفته او ل مهر 1393.
آواز قو
سرگذشت گل شقایق . یادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد. مثل خدا تنها باش. غزلی از دیوان صر اف تبریزی. از محبت خارها گل می شود. زندگی بازیست. ما خود صحنه میسازیم. همه چیز در مورد طراحی الگوی لباس و دوخت. قالب های وبلاگ اسکین. ساعت Chanel نگین دار. خريد شارژ همراه اول. کارش بالا گرفت لذا او ابزار کارش را زیادتر کرد. وقتی پسرش از مدرسه نزد او آمد، به کمک او پرداخت. سپس کم کم وضع عوض شد. پسرش گفت: پدرجان، مگر به اخبار رادیو گوش ندادهای؟ فروش او ناگهان شدیدا کاهش یافت. او سپس رو به فرزند خود کرد و گفت: پسرجان!
ثانیه های مبهم نبودنت
ثانیه های مبهم نبودنت. هوا ابر است و چشمان من تاریک از نور. هنوز هم پنچره باز است و ابر ها رو ی هم می رقصند. و من بی روح در هوای جسمم آبیاری می شوم. یک لبخند که گاه از بین لبانم بلوا می کند. و آشوب دلم را که در گیرست , پنهان. من از چشم های مردی که همیشه خیس است پر فرارم. که گویاست اشکهایش همیشه برای این و آن روان است. چترم که باز می شود احساس باران می میرد. و دیگر خدا نمی تواند با دست های بارانیش گونه هایم را لمس کند. من , پر هوس در راهروی خیابان در انتظارم. اما بی خبر از این که امروز هوا آفتابیست.
آوازگل سنگ
کاش خداوند سه چیز را نیافریده بود:عشق و غرور و دروغ.زیرا اگر عشق نبود انسان به خاطر غرورش دروغ نمیگفت. ببخشید دیر آپ کردم این روزا اصلا حوصله ندارم خودمم نمیدونم چمه. دلم واسه داداشام خیلی تنگ شده تا 7سال دیگه نمیتونن بیان ایران اما اونجا خیلی راضین خب منم خوشحالم که اونا خوشحالن. 2هفته مونده تا دانشگاه اما مثل هر ترم. خوشحال نیستم از طرفی خیلی دوست دارم دوباره با درس خوندن خودمو سرگرم کنم اما دیگه شوق و ذوق دانشگاهو هم ندارم. چرا در حالی که همه چی دارم احساس میکنم هیچی ندارم؟ ای واژه های تلخ تنهایی.