dearviana.blogfa.com

mamanlooli.blogfa.com

ماجراهای مامان لولی و قند عسلش - داستان من 10

http://mamanlooli.blogfa.com/post-38.aspx

ماجراهای مامان لولی و قند عسلش. سلام دوستان عزیز این مدت هم سرم خیلی شلوغ بود هم ایلیا چند روز مریض بود و سر کار نیومدم هر چند که به جز چند تا از دوستان عزیزم خیلی هم کسی دلش واسم تنگ نشده بود. بگذریم دوست دارم داستانم رو ادامه بدم حداقل این جوری یک خورده سبک میشم از این به بعد کامنت های دوستان هم جواب میدم فکر میکنم این شکلی یک خورده بی ادبیه کسی زحمت بکشه نظر بده ولی من جواب ندم . فرداش زنگ زد بهم گفت رو پیشنهاد من فکر کردی بهش گفتم تو تازه میخوای درس بخونی پس اندازت هم فقط پولی که ماه به ماه توی بانک ...

mamanlooli.blogfa.com

ماجراهای مامان لولی و قند عسلش

http://mamanlooli.blogfa.com/8712.aspx

ماجراهای مامان لولی و قند عسلش. سال نو همگی مبارک امروز اینقدر کار سرم ریختن که وقت نکردم بیام بنویسم این پست رو نوشتم تا پست قبلی که خیلی غمگین بود رو بپوشونه. امیدوارم امسال سال خوبی برای همه باشه و خداوند به همه ما آرامش و عشق رو هدیه بده. سر سال تحویل ما رو فراموش نکنید. نوشته شده در چهارشنبه بیست و هشتم اسفند ۱۳۸۷ساعت 14:44 توسط لولی. از اون روز به بعد اوضاع ما همون سینوسی بود سعی میکرد موقعی که عصبانی میشه بعد چند تا داد یک یکساعت بره بییرون تا همه چی تموم شه . با ایراد از لباس و مو و ظاهر من.

marefat.persianblog.ir

همه چیز - خلوت دل

http://marefat.persianblog.ir/tag/همه_چیز

بعضی وقت ها با خودم فکر می کنم اگر می شد روحمون رو تجسم کنیم چه شکلی می شد؟ ناخوداگاه تصویر ناموزن و کج و کوله همین روبات جلوی چشمم ظاهر می شه! و خنده ای تلخ بر لبانم می شینه! پن البته این تصویر ناموزون بلاخره حاصل فرایند رشد یک روحه، هرچند نامتقارن و بی تناسب! اما برای اون دسته از روح هایی که اصلا رشدی نداشتند همین تصویر کج و کوله هم قابل تصور نیست! 1637;:٢۱ ‎ق.ظ ; شنبه ۱۳٩٥/۸/٢٢. جزع و فزع دان! صبر دان " عبارت است از محل تجمع صبر در عمق روح. چقدر آدم هایی که جسمشون همرنگ روحشون شده زیبا هستند! وقتی شرا...

samyarkocholo.persianblog.ir

••.•´¯سامیار کوچولو¯`•.••

http://samyarkocholo.persianblog.ir/1389/1

سامیار کوچولو ` . سری دوم عکسای سامیار کوچولو. نویسنده: مامان ساعت: ۱٠:۱٥ ‎ق.ظ تاریخ: ۱۳۸٩/۱/٢٩ موضوع: نظرات . سلامی دوباره بعد از چند ماه تا’خیر. سلام به همه دوستان گلم و معذرت به خاطر تنبلی من. مرسی از همه شما دوستان. عزیزم که تو این مدت سراغ ما رو گرفتید. سامیار کوچولوی من الان دقیقا 10 ماه و 22 روزشه چهار تا دندون در آورده که خیلی. اذیت نکرد، یه کم تب کرد و همچنین بی تابی ولی گل پسرم خیلی شجاع بود و با قدرت. و صبوری از این مرحله سخت سربلند بیرون اومد از دندوناش که بگذریم این گل پسر با. آروم نمی شد حا...

samyarkocholo.persianblog.ir

سلامی دوباره بعد از چند ماه تا’خیر - ••.•´¯سامیار کوچولو¯`•.••

http://samyarkocholo.persianblog.ir/post/63

سامیار کوچولو ` . سلامی دوباره بعد از چند ماه تا’خیر. سلام به همه دوستان گلم و معذرت به خاطر تنبلی من. مرسی از همه شما دوستان. عزیزم که تو این مدت سراغ ما رو گرفتید. سامیار کوچولوی من الان دقیقا 10 ماه و 22 روزشه چهار تا دندون در آورده که خیلی. اذیت نکرد، یه کم تب کرد و همچنین بی تابی ولی گل پسرم خیلی شجاع بود و با قدرت. و صبوری از این مرحله سخت سربلند بیرون اومد از دندوناش که بگذریم این گل پسر با. همه شجاعتش تنبل خان هم هست و نه چهار دست و پا می ره و نه با باسنش. خونه ،خودمون موهاشو کوتاه کنیم . نویسنده...

samyarkocholo.persianblog.ir

سری دوم عکسای سامیار کوچولو - ••.•´¯سامیار کوچولو¯`•.••

http://samyarkocholo.persianblog.ir/post/64

سامیار کوچولو ` . سری دوم عکسای سامیار کوچولو. نویسنده: مامان ساعت: ۱٠:۱٥ ‎ق.ظ تاریخ: ۱۳۸٩/۱/٢٩ موضوع: نظرات . بزرگ مرد کوچک ما در تاریخ7خرداد1388از بین این همه ما روانتخاب کردوبا اون پاهای کوچیکش قدم روی چشم ما گذاشت. آرایشگاه وآتلیه سه میم. آشپزی برای نی نی ها. سارا جون مامان سامیار. مامان توتی و عسل تو راهیش. ویانا جون شازده خانوم. لیدا جون مامان آرمیتا خوشگله. آزاده جون مامان ساینا خوشگله. خواننده کوچولو - مهیاد. شیطون بلای خونه الیانای خوشگل. هاله جون مامان ارشیا. افسانه جون مامان ایلیا کوچولو.

samyarkocholo.persianblog.ir

••.•´¯سامیار کوچولو¯`•.••

http://samyarkocholo.persianblog.ir/1388/7

سامیار کوچولو ` . داستان کوتاه 2 برای سامیار کوچولو. در روزگارهای قدیم جزیره ای دور افتاده بود که همه احساسات در آن زندگی می کردند:. شادی، غم، دانش عشق و باقی احساسات . روزی به. همه آنها اعلام شد که جزیره در حال غرق شدن است. بنابراین هر. یک شروع به تعمیر قایقهایشان کردند. اما عشق تصمیم گرفت که تا لحظه آخر در جزیره بماند. زمانیکه دیگر چیزس از جزیره روی. آب نمانده بود عشق تصمیم گرفت تا برای نجات خود از دیگران کمک بخواهد. در همین. زمان او از ثروت با کشتی یا شکوهش در حال گذشتن از آنجا بود کمک خواست. نویسنده:...

samyarkocholo.persianblog.ir

••.•´¯سامیار کوچولو¯`•.••

http://samyarkocholo.persianblog.ir/1389/8

سامیار کوچولو ` . سری اول عکسای سامیار کوچولو بعد از چند ماه. نویسنده: مامان ساعت: ۱٢:٢٤ ‎ب.ظ تاریخ: ۱۳۸٩/۸/٢٩ موضوع: نظرات . بزرگ مرد کوچک ما در تاریخ7خرداد1388از بین این همه ما روانتخاب کردوبا اون پاهای کوچیکش قدم روی چشم ما گذاشت. آرایشگاه وآتلیه سه میم. آشپزی برای نی نی ها. سارا جون مامان سامیار. مامان توتی و عسل تو راهیش. ویانا جون شازده خانوم. لیدا جون مامان آرمیتا خوشگله. آزاده جون مامان ساینا خوشگله. خواننده کوچولو - مهیاد. شیطون بلای خونه الیانای خوشگل. هاله جون مامان ارشیا. خانه کودکی پریسای ناز.

samyarkocholo.persianblog.ir

••.•´¯سامیار کوچولو¯`•.••

http://samyarkocholo.persianblog.ir/1388/11

سامیار کوچولو ` . سلام و صد سلام. تو این چند روز اتفاقات زیادی افتاد سه. شنبه شب یه دفعه تصمیم گرفتم که. چون مامان جون زری نوبت دکتر داشتن. برای درد دستاشون برم خونه مامان. جون شهین که شب اونجا بمونم و. سامیار رو صبح بزارم پیش مامان. شهین و برم سر کار .در خونه مامان. شهین که از ماشین پیاده شدم که زنگ خونه رو بزنم چشمتون روز بد نبینه در ماشین. رو محکم روی دستم بستم وای خیلی دردناک بود و ا ضعف کرده بودم بالاخره شب رو با. درد زیاد و قرص مسکن و داروی بی حسی که علی اخوان برام آورده بود سر کردم و صبح. بعد از و...