avinar77.blogfa.com
בرפَـریـمـِ اَمْـלּ چِـشـ♥ـمآ نَـتــــ - خدا
http://www.avinar77.blogfa.com/post/315
בرפ ریم ا م ל چ ش مآ ن ت. با فیزیکم شوخے نکל. وقتی خدا دستهایش را روی چشمانم گذاشت. از لای انگشتانش آنقدر محو تماشای دنیاشدم. که یادم رفت منتظر است نامش را صدا کنم . تاريخ دوشنبه چهاردهم بهمن ۱۳۹۲ ساعت۴:۲۰ ب.ظ نويسنده ω عیכ ه. آنان سرخی خونشان را به سیاهی چادرم امانت داده اند. من چادرسیاهم را محکم می پوشم. تا امانتدار خوبی برای آنان باشم. من فآطمه هستم ولے تو خونه صدآم میکنن سعیده. تو این وبلآگ خآطرآت روزمره و . مینویسم. تولد وبلآگم هم 26 10 91 هستش. امیدوآر م از وبم خوشتون بیآد. و جاذبه زمین ، سیب را .
avinar77.blogfa.com
בرפَـریـمـِ اَمْـלּ چِـشـ♥ـمآ نَـتــــ - من تو ام تو من...
http://www.avinar77.blogfa.com/post/310
בرפ ریم ا م ל چ ش مآ ن ت. با فیزیکم شوخے نکל. من تو ام تو من. گفتم : خدایا از همه دلگیرم . گفت : حتی از من؟ گفتم : خدایا دلم را ربودند! گفت : پیش از من. گفتم : خدایا چقدر دوری؟ گفت : تو یا من؟ گفتم : خدایا تنها ترینم . گفت : پس من؟ گفتم : خدایا کمک خواستم . گفت : از غیر من! گفتم : خدایا دوستت دارم . گفت : بیش از من؟ گفتم : خدایا اینقدر نگو من! گفت : من توام تو من . تاريخ دوشنبه هفتم بهمن ۱۳۹۲ ساعت۱۱:۳۲ ق.ظ نويسنده ω عیכ ه. آنان سرخی خونشان را به سیاهی چادرم امانت داده اند. من چادرسیاهم را محکم می پوشم.
avinar77.blogfa.com
בرפَـریـمـِ اَمْـלּ چِـشـ♥ـمآ نَـتــــ - قانون سقوط!
http://www.avinar77.blogfa.com/post/313
בرפ ریم ا م ל چ ش مآ ن ت. با فیزیکم شوخے نکל. تاريخ دوشنبه هفتم بهمن ۱۳۹۲ ساعت۱۱:۴۶ ق.ظ نويسنده ω عیכ ه. آنان سرخی خونشان را به سیاهی چادرم امانت داده اند. من چادرسیاهم را محکم می پوشم. تا امانتدار خوبی برای آنان باشم. من فآطمه هستم ولے تو خونه صدآم میکنن سعیده. تو این وبلآگ خآطرآت روزمره و . مینویسم. تولد وبلآگم هم 26 10 91 هستش. رآستے به وب خوآهرم هم سر بزنین http:/ sajede83.blogfa.com/. امیدوآر م از وبم خوشتون بیآد. یه چیزے یآدتون نره که .آدم ها کلا دودسته اند اونایے که تو مهر به دنیآ اومدن .و. ٠ جملا...
avinar77.blogfa.com
בرפَـریـمـِ اَمْـלּ چِـشـ♥ـمآ نَـتــــ - **92**
http://www.avinar77.blogfa.com/post/321
בرפ ریم ا م ל چ ش مآ ن ت. با فیزیکم شوخے نکל. دیشب خیلی حال داد خیلییییییییییی. با حسین و سحر و سبحان و ساجده ماشین و از باباهه گرفتیم رفتیم دور. اول ک میخاسیم بریم ناهارخوران ک مث همیشه بنزین نداشتیم. رفتیم پارک شهرداری ی خورده بازی کردیم. بعد هم دوباره رفتیم دور زدیم. این سبحان هم ک پدرمونو در اورد با این اسپرادوش. ی اهنگ اسپانیاییه میزاش صداشو بلند میکرد سرشو از پنجره میکرد بیرون میخوند. ب خاطر خل بازی های اون ستایش هم ندیدم چی شد. ولی خداییش باحال بود. ی دختر تنها میدید سریع صداش میکرد بیا ما جا داریم.
avinar77.blogfa.com
בرפَـریـمـِ اَمْـלּ چِـشـ♥ـمآ نَـتــــ - **90**
http://www.avinar77.blogfa.com/post/317
בرפ ریم ا م ל چ ش مآ ن ت. با فیزیکم شوخے نکל. اخی بالاخره بعد از چن هفته بی اینترنتی . کامپوترمون ب نت وصل شد. خسه شدم از بس پشت سیستم مدرسه نشستم. خانم ابراهیمی و زینتی تا میدیدن دارم تایپ میکنم میومدن تو کامپوترم ک مثلا چت نکنم. راستی کارنامه مو گرفتم معدلم افتضاح شد. ب خاطر مشکلی ک واسم پیش اومده بود نمیتونستم فکرمو متمرکز کنم و درس بخونم. معدلم هیفده و چهل و دو شد وختی کارنامه رو دیدم کب کردم ینی اصا ی چیزی بود. در عوض اون خبر بد بالای ی خبر تووووووووپ دارم. سام قرار بود چار اسفند ب دنیا بیاد دیگه خب؟