hesabrayaneh.com

jafarseyedi.blogfa.com

آرامش قبل از توفان - آرام باش ، توكل كن،تفكر كن، آستين ها را بالا بزن آنگاه دستان خداوند را ميبيني كه زودتر از تو دست به

http://www.jafarseyedi.blogfa.com/post-153.aspx

آرامش قبل از توفان. آنگاه که به شکست می اندیشید شکست خواهید خورد. آرام باش ، توكل كن،تفكر كن، آستين ها را بالا بزن آنگاه دستان خداوند را ميبيني كه زودتر از تو دست به. مردي چهار پسر داشت. آنها را به ترتيب به سراغ درخت گلابي فرستاد که در فاصله اي دوراز خانه شان روييده بود:. پسر اول در زمستان، دومي در بهار، سومي در تابستان وپسر چهارم در پاييز به کنار درخت رفتند. سپس پدر همه را فراخواند و از آنهاخواست که بر اساس آنچه ديده بودند درخت را توصيف کنند. پسر اول گفت: درخت زشتي بود، خميده و در هم پيچيده. روزگارا,که ...

jafarseyedi.blogfa.com

آرامش قبل از توفان - یک شب هوس پیتزا کرده بودم

http://www.jafarseyedi.blogfa.com/post-156.aspx

آرامش قبل از توفان. آنگاه که به شکست می اندیشید شکست خواهید خورد. یک شب هوس پیتزا کرده بودم. یک شب هوس پیتزا کرده بودم. بیشتر از آن دلم می خواست تا از چهار دیواری دفتر کارم بیرون بروم و نفسی تازه کنم. یک فست فود بزرگ آن نزدیکی ها بود. قدم زنان به آنجا رفتیم. دوستانم هم بودند. پیتزای مخصوص و سیب زمینی سرخ کرده و نوشابه. در ذهن خودم تصویر پسر جوانی را مجسم می کردم که خیلی دیر به محل قرار می رسد و دخترک همه آن گلهای رز را به فرق سرش می کوبد! با چهره ای افتخار زده (! شماره ی ما را اعلام کردند سیصد و پنجاه و ...

jafarseyedi.blogfa.com

آرامش قبل از توفان - درخت جادویی درون خودمان را ...

http://www.jafarseyedi.blogfa.com/post-157.aspx

آرامش قبل از توفان. آنگاه که به شکست می اندیشید شکست خواهید خورد. درخت جادویی درون خودمان را . مسافري خسته كه از راهي دور مي آمد ، به درختي رسيد و تصميم گرفت كه در سايه آن قدري استراحت كند غافل از اين كه آن درخت جادويي بود ، درختي كه مي توانست آن چه كه بر دلش مي گذرد برآورده سازد! وقتي مسافر روي زمين سخت نشست با خودش فكر كرد كه چه خوب مي شد اگر تخت خواب نرمي در آن جا بود و او مي توانست قدري روي آن بيارامد. فورا تختي كه آرزويش را كرده بود در كنارش پديدار شد! و ناگهان ببري ظاهر شد و او را دريد. نمونه سوالا...

jafarseyedi.blogfa.com

آرامش قبل از توفان - ﯾﻪ ﭘﺴﺮﺍﯾﯽ ﻫﺴﺘﻦ ﮐﻪ . . .

http://www.jafarseyedi.blogfa.com/post-174.aspx

آرامش قبل از توفان. آنگاه که به شکست می اندیشید شکست خواهید خورد. ﯾﻪ ﭘﺴﺮﺍﯾﯽ ﻫﺴﺘﻦ ﮐﻪ . . . ﯾﻪ ﭘﺴﺮﺍﯾﯽ ﻫﺴﺘﻦ ﮐﻪ . . . ﺻﺪﺍﯼ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﺷﻮﻥ ﺗﻮ ﺧﯿﺎﺑﻮﻥ ﻣﯿﭙﯿﭽﻪ. ﺷﻠﻮﺍﺭﺍﺷﻮﻥ ﻧﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺮﺍﺷﻮﻥ ﺑﺰﺭﮔﻪ ﻧﻪ. ﻫﻤﻮﻧﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻧﻪ ﻟﮑﺴﻮﺯ ﺩﺍﺭﻥ ﻧﻪ ﮐﻤﺮﯼ ! ﭼﺸﻤﺸﻮﻥ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﮐﺎﺭ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻪ. ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻣﻮﯼ ﺑﻠﻮﻧﺪ ﻭ ﭼﺸﻢ ﺁﺑﯽ ﻧﯿﺴﺘﻦ. ﭘﺴﺮﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﻮﺯﯾﮑ ﻫﺎﯼ ﺧﺎﺭﺟﯽ ﺭﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﻣﻌﻨﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﺣﻔﻆ ﻧﻤﯿﮑﻨﻦ. ﭘﺎﺗﻮﻕ ﺷﻮﻥ ﻣﻬﻤﻮﻧﯽ ﻭ ﺷﯿﺸﻪ ﻭ ﺍﻧﻮﺍﻉ ﻣﺸﺮﻭﺑﯽ ﺟﺎﺕ ﻧﯿﺴﺖ. ﺍﻭﻧﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺗﮑﯿﻪ ﮐﻼﻣﺸﻮﻥ ﻣﻌﺮﻓﺘﻪ. ﺑﯽ ﺭﯾﺎ، ﺑﺎ ﺧﺪﺍ، ﻣﻬﺮﺑﻮﻥ ﻭ ﺑﺎ ﻣﺴﺌﻮﻟﯿﺘﻦ. ﺁﺩﻡ ﻣﯿﺘﻮﻧﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﺗﮑﯿﻪ ﮐﻨﻪ. ﻭ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﺭﻭ ﻣﺜﻞ ﻫﻢ ﻧﻤﯽ ﺑﯿﻨﻦ.

jafarseyedi.blogfa.com

آرامش قبل از توفان - دوستت دارم 000

http://www.jafarseyedi.blogfa.com/post-158.aspx

آرامش قبل از توفان. آنگاه که به شکست می اندیشید شکست خواهید خورد. کسي را که خيلي دوست داري، زود از دست مي دهي پيش از آنکه خوب نگاهش کني. پيش از آنكه او را در آغوش بگيري . پيش از آنکه تمام حرفهايت را به او بگويي ، پيش از آنکه همه لبخندهايت را به او نشان بدهي مثل پروانه اي زيبا، بال ميگيرد و دور مي شود ، و تو خيال ميكردي تا آخر دنيا مي توني هر روز طلوع آفتاب را با او تماشا كني . تو دست در دست تنهايي دادي . اون دست رهات نمي كنه! راستی تو كه او را خيلي دوست داري:. اگه هنوز باد شمعهایت را خاموش نکرده، اگه هنو...

jafarseyedi.blogfa.com

آرامش قبل از توفان - اگر روزی عقل را بخرند و بفروشند ما همه به خیال اینکه زیادی داریم فروشنده خواهیم بود ...

http://www.jafarseyedi.blogfa.com/post-159.aspx

آرامش قبل از توفان. آنگاه که به شکست می اندیشید شکست خواهید خورد. اگر روزی عقل را بخرند و بفروشند ما همه به خیال اینکه زیادی داریم فروشنده خواهیم بود . یکشنبه بود و طبق معمول هر هفته ، رزی ، خانم نسبتا مسن محله داشت از کلیسا برمیگشت . در همین حال نوه اش از راه رسید و با کنایه بهش گفت : مامان بزرگ ، تو مراسم امروز ، پدر روحانی براتون چی موعظه کرد؟ خانم پیر مدتی فکر کرد و سرش رو تکون داد و گفت : عزیزم ، اصلا یک کلمه اش رو هم نمیتونم به یاد بیارم! نوه با تعجب پرسید : تو این سبد؟ ترجمه زبان انگلیسی آنلاین.

jafarseyedi.blogfa.com

آرامش قبل از توفان - روزي شيوانا در مدرسه درس اراده و نيت را مي گفت.

http://www.jafarseyedi.blogfa.com/post-162.aspx

آرامش قبل از توفان. آنگاه که به شکست می اندیشید شکست خواهید خورد. روزي شيوانا در مدرسه درس اراده و نيت را مي گفت. روزي شيوانا در مدرسه درس اراده و نيت را مي گفت. ناگهان يکي از شاگردان مدرسه که بسيار ذوق زده شده بود از جا برخاست و گفت: من مي خواهم ده روز ديگر در کنار باغ مدرسه يک کلبه براي خودم بسازم. من تمام تلاش خودم را به خرج خواهم داد و اگر حرف شما درباره نيروي اراده درست باشد بايد تا ده روز ديگر کلبه من آماده شود! اشکال کارم کجا بود! شيوانا تبسمي کرد و خطاب به پسر آشپز مدرسه کرد و گفت : تو آرزويي بکن!

jafarseyedi.blogfa.com

آرامش قبل از توفان -

http://www.jafarseyedi.blogfa.com/post-165.aspx

آرامش قبل از توفان. آنگاه که به شکست می اندیشید شکست خواهید خورد. خدایا ، هرگز کسی را به چیزی که قسمتش نیست عادت نده. نوشته شده در شنبه بیست و چهارم اردیبهشت ۱۳۹۰ساعت 9:9 توسط سید جعفر سیدی. روزگارا,که چنین سخت به من می نگری,باخبر باش که پ ژمردن من آسان نیست,گرچه دلگیرم از دیروزم,گرچه فردای غم انگیز مرا می خواند,لیک باور دارمدل خوشی ها کم نیست! ترجمه زبان انگلیسی آنلاین. تنها پرستوی جزیزهی عشق. ورود به سایت بانک ملی ایران. جایی برای با هم بودن. انجمن حسابداران خبره ايران. اطلاع رساني پژوهش سازمان حسابرسي.

jafarseyedi.blogfa.com

آرامش قبل از توفان - پس به فراسوی ترسها پرواز کنیم ...

http://www.jafarseyedi.blogfa.com/post-154.aspx

آرامش قبل از توفان. آنگاه که به شکست می اندیشید شکست خواهید خورد. پس به فراسوی ترسها پرواز کنیم . روزگاری دراز پیش از این، پادشاهی که عاشق تماشای پرواز پرندگان به بلندای آسمان بود، هدیهای دریافت کرد از سوی دوستی که او را نیکو میشناخت. دو قوش از نژاد زیبای عربی، دو قوش بلندپرواز. دو قوش عاشق آسمان. آن دو سخت زیبا بودند و اگر بال میگشودند گویی تمامی زمین و زمینیان را زیر پر و بال خود میدیدند. سوار بر باد، به هر سوی پر میکشیدند. پادشاه را این امر عجب آمد و متحیر ماند که چه باید کرد؟ بسیاری راهها را آزمود تا...

jafarseyedi.blogfa.com

آرامش قبل از توفان - هر کسی ساز خودش را می زند، اما مهم این است که شما به هر سازی نرقصید...

http://www.jafarseyedi.blogfa.com/post-166.aspx

آرامش قبل از توفان. آنگاه که به شکست می اندیشید شکست خواهید خورد. هر کسی ساز خودش را می زند، اما مهم این است که شما به هر سازی نرقصید. روزی شیوانا پیرمعرفت را به یک مجلس عروسی دعوت کردند. جوانان شادی می کردند و کودکان از شوق در جنب و جوش بودند.عروس و داماد نیز از خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدند. ناگهان پیرمردی سنگین احوال از میان جمع برخاست و خطاب به جوانان فریاد زد که: مگر نمی بینید شیوانا اینجا نشسته است؟ کمی حرمت بصیرت و معرفت استاد را نگه دارید و اینقدر بی پروا شوق وشادی خود را نشان ندهید! كانون هواد...