nafasman2.mihanblog.com
..........خدایا مرا - حرف دل
http://nafasman2.mihanblog.com/post/48
بهش بگین همین روزا. پسری یه دختری رو خیلی دوست داشت که توی یه سی دی فروشی کار میکرد. اما به دخترک در مورد عشقش هیچی نگفت. هر روز به اون فروشگاه میرفت و یک سی دی می خرید فقط بخاطر صحبت کردن با اون بعد از یک ماه پسرک مرد وقتی دخترک به خونه اون رفت و ازش خبر گرفت مادر. پسرک گفت که او مرده و اون رو به اتاق پسر برد دخترک دید که تمامی سی دی ها باز نشده دخترک گریه کرد و گریه کرد تا مرد میدونی چرا گریه میکرد؟ چون تمام نامه های عاشقانه اش رو توی جعبه سی دی میگذاشت و به پسرک میداد! قالب وبلاگ : قالب وبلاگ. عشق یعن...
nafasman2.mihanblog.com
..........خدایا مرا - تجارت میمون
http://nafasman2.mihanblog.com/post/50
بهش بگین همین روزا. این بار پیشنهاد به 45 دلار رسید و. در نتیجه تعداد میمونها آنقدر کم شد که به سختی میشد میمونی برای گرفتن پیدا کرد. اینبار نیز مرد تاجر ادعا کرد که برای خرید هر میمون60 دلار خواهد داد ولی چون برای کاری باید به شهر میرفت کارها را به شاگردش محول کرد تا از طرف او میمونها را بخرد. در غیاب تاجر، شاگرد به روستاییها گفت: این همه میمون در قفس را ببینید! نوشته شده در جمعه 17 خرداد 1392 ساعت 11:31 ب.ظ توسط حمید .vkzz. قالب وبلاگ : قالب وبلاگ. خدمت همه دوستان گلم. از این که به ولاگ من سر. عشق یعنی...
nafasman2.mihanblog.com
..........خدایا مرا - سگ و دختر
http://nafasman2.mihanblog.com/post/27
بهش بگین همین روزا. تو منو بیشتر دوست داری یا جسی رو؟ زن زیر گلوی توله سگ را آهسته می خواراند. بدون این که سرش را بالا بیاورد:این چه حرفیه عزیزم! معلومه که تورو دوست دارم.تو دخترمی. زیر چشمی به ظرف دخترک نگاه کرد:اگه صبحانه ات رو خوردی می تونی بری بازی.فقط تو آب نری. دختر کوچولو دوستانش را دید که خنده کنان کنار ساحل دنبال هم می دویدند،آب بازی می کردند. و مادرش را که توله سگ را بالا گرفته بود، او را در هوا تکان می داد و با او حرف میزد. آن طرف تر ایستاد.دست به کمر زد:تو مامان دروغ گویی هستی. عشق یعنی همچو ...
nafasman2.mihanblog.com
..........خدایا مرا - فرشته کوچک
http://nafasman2.mihanblog.com/post/37
بهش بگین همین روزا. در مطب دکتر به شدت به صدا درآمد. دکتر گفت در را شکستی! بیا تو. در باز شد و دختر کوچولوی نه ساله ای که خیلی پریشان بود به طرف دکتر دوید و گفت : آقای دکتر! و در حالی که نفس نفس میزد ادامه داد : التماس میکنم با من بیایید، مادرم خیلی مریض است. دکتر گفت : باید مادرت را اینجا بیاوری، من برای ویزیت به خانه کسی نمیروم. دختر گفت : ولی دکتر، من نمیتوانم، اگر شما نیایید او میمیرد! و اشک از چشمانش سرازیر شد. دکتر به او گفت : باید از دخترت تشکر کنی، اگر او نبود حتما میمردی! قالب وبلاگ : قالب وبلاگ.
nafasman2.mihanblog.com
..........خدایا مرا - فکر کن....
http://nafasman2.mihanblog.com/post/10
بهش بگین همین روزا. وقتی بیدار شدم تمام تنم درد می کرد و می سوخت. چشم هایم را بازکردم و دیدم پرستاری کنار تختم ایستاده. اوگفت: آقای فوجیما . شما خیلی شانس آوردید که دو روز پیش از بمباران هیروشیما جان به در بردید. حالا در این بیمارستان در امان هستید. با ضعف پرسیدم : من کجا هستم؟ آن زن گفت : در ناگازاکی. خواستم عکسهایی از بمباران بزارم ولی دلم نیومد اشک ادم در میاد خدا کنه هیچ جنگی دیگه صورت نگیره. نوشته شده در یکشنبه 10 دی 1391 ساعت 11:09 ق.ظ توسط حمید .vkzz. قالب وبلاگ : قالب وبلاگ. خدمت همه دوستان گلم.
nafasman2.mihanblog.com
..........خدایا مرا - دو مساله ریاضی
http://nafasman2.mihanblog.com/post/51
بهش بگین همین روزا. نوشته شده در یکشنبه 19 خرداد 1392 ساعت 03:33 ق.ظ توسط حمید .vkzz. قالب وبلاگ : قالب وبلاگ. خدمت همه دوستان گلم. از این که به ولاگ من سر. زدید خیلی خیلی ممنونم. ولی اگه میخواید لذت ببرید. اهنگ وبلاگ پخش بشه. و خوشحال میشم بعد از خوندن. به اونها بزارید .ممنون . شبکه اجتماعی رنگریز (فوق العاده). 99 درصد تخفیف خرید. Ax va matalebe asheghaneh. این وبلاگ هیچ شعاری ندارد. مشاهده اگهی و کسب درامد. تبلیغ ببین=پول پارو کن. کسب درامد با دریافت پیامک. 99 درصد تخفیف خرید. طراحی قالب : بهاربیست.
nafasman2.mihanblog.com
..........خدایا مرا - دو راهب
http://nafasman2.mihanblog.com/post/52
بهش بگین همین روزا. دو راهب در باران میرفتند. گل و لای زیر پایشان به اطراف پاشیده شد. همانطور که آرام آرام از خیابان میگذشتند، دختر زیبایی را دیدند که لباس فوقالعاده زیبایی بر تن کرده بود و به علت وجود گل و لای نمیتوانست از آنجا عبور کند. راهب مسنتر بدون اینکه کلامی بر زبان بیاورد آن زن را بلند کرد و از این طرف خیابان به آن طرف خیابان برد. بقیه راه، راهب جوانتر ناراحت و عصبی بود و نتوانست تا پایان راه خودش را کنترل کند و به محض اینکه به مقصد رسیدند، سر راهب مسنتر فریاد کشید و گفت. بازتاب بسیار بدی دارد.
nafasman2.mihanblog.com
..........خدایا مرا - پیر مرد
http://nafasman2.mihanblog.com/post/29
بهش بگین همین روزا. پیرمرد کنار پیاده رو ایستاده بود و با صدای بلند می گفت:من به شما خانمها خوشبختی می فروشم. اگه دنبال خوشبختی هستید بیایید اینجا پیش من. مرد نزدیک رفت و پرسید:به آقایون هم می فروشی؟ پیرمرد سراپای او را برانداز کرد و گفت:نه. من دو برابر پولی رو که خانمها بهت میدن،بهت میدم. پیرمرد دستش را جلو برد. پیرمرد فکری کرد و گفت:یه اسکناس سبز. مرد لبخند زنان گفت:اگه می دونستم خوشبختی اینقدر ارزونه زودتر به فکر خریدنش می افتادم. سپس از جیبش اسکناسی در آورد و به او داد. مرد پرسید:حالا چی توش هست؟
nafasman2.mihanblog.com
..........خدایا مرا - عشق ماندگار
http://nafasman2.mihanblog.com/post/39
بهش بگین همین روزا. چشمانش را باز كرد.دكتر بالای سرش بود.به دكتر گفت چه اتفاقی افتاده؟ دكتر گفت نگران نباشید پیوند قلبتون با موفقیت انجام شده.شما باید استراحت كنید.درضمن این نامه برای شماست! دختر نامه رو برداشت.اثری از اسم روی پاكت دیده نمیشد. بازش كرد و درون آن چنین نوشته شده بود:. سلام عزیزم.الان كه این نامه رو میخونی من در. دختر نمیتوانست باور كند.اون این كارو كرده بود.اون قلبشو به دختر داده بود. آرام اسم پسر را صدا كرد و قطره های اشك روی صورتش جاری شد.و به خودش گفت. قالب وبلاگ : قالب وبلاگ. عشق یعنی ...