nooshabad2007.blogfa.com

bikhabidaricu.blogfa.com

بی خوابی در آی سی یو - ضربه ي كاري

http://www.bikhabidaricu.blogfa.com/post-10.aspx

بی خوابی در آی سی یو. نفس های آخرم را به گناهانم تقدیم می کنم. جايي نزديك تر از دفعه ي قبل نشسته بود و به اندام زن نگاه مي. كرد هنوز خون از رحم زن بيرون مي زد. دستش را از روي پاهايش برداشت و ضربه اي به كف پاي زن زد. پاهاي زن بي اختيار لرزيد و دوباره آرام شد. ظرف آب را برداشت و روي بدن زن خالي كرد. خون از زير پاي زن به اطراف پخش شد. بدن زن بي حركت تر از قبل هيچ عكس العملي نشان نداد. سنگيني اين لحظه همراه با خاطره اي از گذشته او را به رويايي فرو برد. پلك ها به آرامي تكان مي خورند. دغدغه های صد سال تنهایی من.

bikhabidaricu.blogfa.com

بی خوابی در آی سی یو

http://www.bikhabidaricu.blogfa.com/9106.aspx

بی خوابی در آی سی یو. نفس های آخرم را به گناهانم تقدیم می کنم. لیاقت هر کسی رو چطور میشه با یه نگاه چپ و راست و زل زدن به ساعت شماطه دار دور گردنش فهمید؟ مگه خلایق هرچه لایق شعار زنگ زده ی راهپیمایی آخرین جمعه ی ماه آدم های گردن دراز روی سقف اتاق همسایه نبود؟ من عاقل فکرمو محدود به چیزایی کردم که گمراهم میکنن، پس نباید امیدی به رستگاریم تو این دنیا داشته باشم. همین روزا اگه مشقامو خوب بنویسم راهی از آسمون باز میشه و منو مثه یه تیکه زباله پرت می کنه توی سرزمین فرشته ها! دغدغه های صد سال تنهایی من.

bikhabidaricu.blogfa.com

بی خوابی در آی سی یو - بالا آوردن

http://www.bikhabidaricu.blogfa.com/post-18.aspx

بی خوابی در آی سی یو. نفس های آخرم را به گناهانم تقدیم می کنم. یاد روزایی که روی سربالایی ها آواز ابوعطا میخوندم به خیر. هنوز فاصله زیادی از اون روزا ندارم. آرزوی بزرگی نیس که بخام با یه دست چند تا زمینو طی کنم. فکر می کنم جایی برای رفتن مونده باشه. جایی که سراسر وجودشو پهنای زندگیم پوشونده باشه و بتونم اونجا رو با یه دل سیر به لهو و لعب طی کنم. نوشته شده در سه شنبه سی ام آبان ۱۳۹۱ساعت 0:52 توسط بي خواب. سنگ روي بند به من انگ مي زنه كه چرا سنگشو به سينه مي زنم، ديگه هيچي به هيچي بند نيس.

bikhabidaricu.blogfa.com

بی خوابی در آی سی یو - آهنگ پاياني از كوچكترين نقطه

http://www.bikhabidaricu.blogfa.com/post-11.aspx

بی خوابی در آی سی یو. نفس های آخرم را به گناهانم تقدیم می کنم. آهنگ پاياني از كوچكترين نقطه. موسيقي از سال ها پيش نوايش را از شهر گرفته بود. شهر بي صداتر، زندگي رو به پايانش را نظاره مي كرد. در هر گوشه اي از شهر چشمي به نقطه اي خيره بود. روحي كه سال ها قبل در آن دميده شده بود بايد تا لحظاتي ديگر از آن خارج مي شد. شهر خاطراتش را مرور مي كرد. شهر در آرامش است و هر لحظه به پايانش نزديك تر مي شود. در شهر نه صدايي شنيده مي شود و نه نگاهي نگاهي را مي بيند. بدون شك شهر به پايان رسيده است. شما که غریبه نیستید.

bikhabidaricu.blogfa.com

بی خوابی در آی سی یو

http://www.bikhabidaricu.blogfa.com/8906.aspx

بی خوابی در آی سی یو. نفس های آخرم را به گناهانم تقدیم می کنم. قدم زنی در فلسفیدن. هديه اي به يك دوست. چاره ای نداری ، تو همانی هستی که وجود داره و نمیتونی به غیر خودت بودن ادعایی داشته باشی ، شاید گاهی دچار این توهم باطل شدی ولی باید بدونی که هیچی غیر از خودت نیستی، شاید بگی این چه ربطی به قدم زدن یا فلسفه بافی در این مورد داره ولی شاید اگه ادامه متن رو بخونی ربطشو درک کنی شایدم درکش نکنی . وجودی بود که از دوران کودکی منو همراهی می. یه جورایی به من می فهموند. دلم میخاست بدونم دلیل نارضایتیش چیه ولی ...

bikhabidaricu.blogfa.com

بی خوابی در آی سی یو - قدم زنی در فلسفیدن

http://www.bikhabidaricu.blogfa.com/post-12.aspx

بی خوابی در آی سی یو. نفس های آخرم را به گناهانم تقدیم می کنم. قدم زنی در فلسفیدن. هديه اي به يك دوست. چاره ای نداری ، تو همانی هستی که وجود داره و نمیتونی به غیر خودت بودن ادعایی داشته باشی ، شاید گاهی دچار این توهم باطل شدی ولی باید بدونی که هیچی غیر از خودت نیستی، شاید بگی این چه ربطی به قدم زدن یا فلسفه بافی در این مورد داره ولی شاید اگه ادامه متن رو بخونی ربطشو درک کنی شایدم درکش نکنی . وجودی بود که از دوران کودکی منو همراهی می. یه جورایی به من می فهموند. دلم میخاست بدونم دلیل نارضایتیش چیه ولی ...

bikhabidaricu.blogfa.com

بی خوابی در آی سی یو - دريافت هاي ذهني يك مشترك خلق الساعه

http://www.bikhabidaricu.blogfa.com/post-13.aspx

بی خوابی در آی سی یو. نفس های آخرم را به گناهانم تقدیم می کنم. دريافت هاي ذهني يك مشترك خلق الساعه. مي تونم به عنوان يه دختر روت حساب كنم؟ به عنوان دختر كه نه، ولي قابل اعتمادم. زنگ در به صدا در مياد و من گوشي آيفون رو بر مي دارم. آيفون تصويري نيست پس بايد بپرسم كيه كه داره زنگ مي زنه؟ من هنوز به اون حد از تكامل اجتماعي نرسيدم كه بتونم به يه رفته گر كه انگار براي دريافت عيدي زنگ خونه ي منو زده جواب درست و حسابي بدم. نوشته شده در سه شنبه شانزدهم آذر ۱۳۸۹ساعت 22:49 توسط بي خواب. دغدغه های صد سال تنهایی من.

bikhabidaricu.blogfa.com

بی خوابی در آی سی یو - وقتي ميگم حرف نزن يعني حرف نزن، يعني خفه شو

http://www.bikhabidaricu.blogfa.com/post-15.aspx

بی خوابی در آی سی یو. نفس های آخرم را به گناهانم تقدیم می کنم. وقتي ميگم حرف نزن يعني حرف نزن، يعني خفه شو. عجيبه كه هنوز آدما ياد نگرفتن به خاطر خودشونم كه شده يه نسخه از كتاب نانوشته رو بردارن و از سر صدقه اون، بتونن چند روزي راحت به رقص و مقص مشغول باشن. كاراي ديگه هم مي شه كرد كه به من ربطي نداره. نوشته شده در پنجشنبه هجدهم آذر ۱۳۸۹ساعت 23:31 توسط بي خواب. سنگ روي بند به من انگ مي زنه كه چرا سنگشو به سينه مي زنم، ديگه هيچي به هيچي بند نيس. دغدغه های صد سال تنهایی من. شما که غریبه نیستید.

bikhabidaricu.blogfa.com

بی خوابی در آی سی یو

http://www.bikhabidaricu.blogfa.com/8909.aspx

بی خوابی در آی سی یو. نفس های آخرم را به گناهانم تقدیم می کنم. وقتي ميگم حرف نزن يعني حرف نزن، يعني خفه شو. عجيبه كه هنوز آدما ياد نگرفتن به خاطر خودشونم كه شده يه نسخه از كتاب نانوشته رو بردارن و از سر صدقه اون، بتونن چند روزي راحت به رقص و مقص مشغول باشن. كاراي ديگه هم مي شه كرد كه به من ربطي نداره. نوشته شده در پنجشنبه هجدهم آذر 1389ساعت 23:31 توسط بي خواب. روان شناسي براي يك روياي از دست رفته. دنياي بدي شده، همه دنبال سهم خودشونن. منم يكي از اونا. سهم من چي ميشه تو اين بازار سهمي ها؟ من هنوز به اون ح...

bikhabidaricu.blogfa.com

بی خوابی در آی سی یو

http://www.bikhabidaricu.blogfa.com/9103.aspx

بی خوابی در آی سی یو. نفس های آخرم را به گناهانم تقدیم می کنم. لطفن در محضر دادگاه خود را معرفی کنید. من قسمتی از رویای تو ام . به جرم خطور از قوانین متهم شده ام. جرمم هنوز تفهیم نشده. ولی گفته اند من بوده ام که لحظاتت را از زمان جدا کرده ام. چیزی که از اولین برخوردم با شما به خاطرم می اید هیجان شما در کشف اشتیاق به داشتن یک رویا بود. اعتراض دارم جناب. ایشان با نسبت دادن خود به شما سعی در شخصی کردن موضوع دارند. اعتراض وارد نیست. ادامه بدهید. زمان بزرگ ترین دغدغه ی توئه؟ دغدغه های صد سال تنهایی من.