rayatezuka-sarahteskino.mihanblog.com
من ورایا و رمان هامون - Xپست همیشگیX
http://rayatezuka-sarahteskino.mihanblog.com/post/1
من ورایا و رمان هامون. سلام بر تمام دوستان گل گلاب. اینجا وب گروهی من و سارا جونه. مثل تمام وب ها قوانین خاص خودشو داره. عاشق عشقای ما نباشید. جمعه 12 تیر 1394 ] [ 03:08 ب.ظ ] [ Raya Tezuka. گفته های ما . رمان نفرین اصیل زاده قسمت 10. رمان نفرین اصیل زاده قسمت 9. رمان نفرین اصیل زاده قسمت 8. تولدت مبارک عشق من پارت2. تولدت مبارک عشق من. رمان نفرین اصیل زاده قسمت 7. نفرین اصیل زاده قسمت 6. نفرین اصیل زاده قسمت 5. نمایش نظرات 1 تا 30. Sara Teskino ، 25. Raya Tezuka ، 1. آبان 1395 ، 2. مرداد 1395 ، 4. آخرین...
romanxanime.mihanblog.com
Our fantasy world - قسمت اول قلب های عاشق ما
http://romanxanime.mihanblog.com/post/19
قسمت اول قلب های عاشق ما. مرلیا خیلی خوب حالا چرا عصبی میشی یه تصادف کوچیک بودا. مرلی این تصادف کوچیک بود.این کوچیک بود.(یه نفس عمیق کشیدم).خیلی خوب کوچیک بود ولی من تا خسارت نگیرم رامونا نیستم.ما قراره سه روز دیگه بریم مسافرت.اینجوری بریم که با شلیک تیکه بچه ها روبه روییم. مرلیا خیلی خوب.پسره پیاده شد.بیا بریم. از ماشین پیاده شدیم وجلو رفتیم.پسره هم اومد جلومون وایساد. مرلیا زیر لب آروم باشیا. مرلی زیر لب مرسی از آروم بودنت. من زیر لب خواهش میشه. مرلیا ما هم میایم. پسره خیلی خوب با من بیاید. ریوما من یه...
romanxanime.mihanblog.com
Our fantasy world - قسمت شیشم رمان قلب های عاشق ما
http://romanxanime.mihanblog.com/post/25
قسمت شیشم رمان قلب های عاشق ما. کیگو ببخشید بابت اتفاقات دیشب.نمیتونستم خودمو نگه دارم.راستش.خیلی سخته خودمو جلوی تو نگه دارم.نمیدونم از کی شد.یا چی شد.ولی با بقیه دخترا برام فرق کردی.راستش.من.من.عاشقتم. حرفاش برام خیلی شیرین بود.خیلی.وقتش شده که منم اعتراف کنم.نفس عمیقی کشیدم. کیگو فاصله بینمونو کم کرد و دستشو دور شونم انداخت. و فاصله صورتشو باهام کم کرد و لبشو روی لبام گذاشت.عمیق و با عشق لبامو میبوسید.بعد از چند دقیقه ازم جدا شد. کیگو هوا سرده.بهتره بریم داخل. اریکا چرا بهمون نگفته بودی. و بلند شد و ه...
romanxanime.mihanblog.com
Our fantasy world - مطالب رمان قلب های عاشق ما
http://romanxanime.mihanblog.com/post/category/2
رمان قلب های عاشق ما قسمت 10. البته من دیگه از عشق بچه ها چیزی نمیگم فقط میرم چند سال بعد شاید پنج شیش تا خط هم نشه. میخوام یه داستان جدید شروع کنم و از الان بگم اینجا نگید من باشم من باشم. توی پست بعدی اعلام شخصیت کنید. دوشنبه 6 دی 1395 05:25 ب.ظ Ramuna Fuji. قسمت نهم رمان قلب های عاشق ما. ببخشید من یا اینکه خیلی کم بتونم بیام یا کلا نتونم بیام معلوم نیست چون از اونجایی که میرم تیزهوشان معلم ها بسی سختگیر هستند. یکشنبه 4 مهر 1395 10:19 ب.ظ Ramuna Fuji. قسمت هشتم رمان قلب های عاشق ما. یکشنبه 14 شهریور 13...
romanxanime.mihanblog.com
Our fantasy world - >ــــــــــــــ
http://romanxanime.mihanblog.com/post/22
امروز داشتم توی اینترنت عکس میدیدم که با چند تا عکس باحال برخوردم. بیاید ادامه تا ببینید. اوخی چه نازن.یوکیمورا رو. ریوما با این سنت خجالت نمیکشی خرس بغل کردی. من اگه زمانی سرمو به دیوار کوبیدم نگید چرا دلیلش اینه. خدایی اگه من اعتماد به نفس اینارو داشتم الان در حال مظاکره با اوباما بودم. لامصبا عجب تیکه ای شدنا. واااای من عاشق این آخریم خیلی خوشگلن لامصبا. تموم شد.امیدوارم خوشتون اومده باشه. شنبه 20 شهریور 1395 11:55 ق.ظ Ramuna Fuji. نظر هم زیاد بدید. 0 0 0,*-: :-*. 0 0000 0000 0,*-: :-*. 0 000 0,*-: :-*.
romanxanime.mihanblog.com
Our fantasy world - قسمت هشتم رمان قلب های عاشق ما
http://romanxanime.mihanblog.com/post/27
قسمت هشتم رمان قلب های عاشق ما. با جنبه ها بفرمائید ادامه که منحرفی هست. وااااای خدااااا.امکان نداره.ا.ین.نههههه. جیغ خفه ای زدم وویین. وویین لبخندی بهم زد حتی یه لحظه هم فکر نکردم این بانو تو باشی سایو جان.(هاهاها.دیدین اشتب فکر کردین.). پریدم بغلش انتر چرا یهو رفتی. ووین خوب یه مشکلی برامون پیش اومد.دیگه مجبور شدیم بریم از . اگه بچه ها بفهمن که اومدی خیلی خوشحال میشن. وویین داری به ویلای همیشگی دعوتم میکنی؟ چه پررو شدی جدیدا.حالا که اصرار میکنی باشه. وویین حالا که فعلا تو هم پررویی. زایزن به سمتم اومد&...
romanxanime.mihanblog.com
Our fantasy world - پســـــ♥ـــــت ثابـــــــــ♥ـــــت
http://romanxanime.mihanblog.com/post/1
پس ت ثاب ت. خوب ایجا قوانینی داره که حتمااااا باید رعایت بشه:. 1-ورود آقایون اکیدا ممنوع. 2-بی جنبه بازی ممنوع مخضوضا به خاطر رمانا. 6- اگه این وبلاگ رو هم هک کردن آدرس وب جدید در قسمت زیره. نکته:هیچ وقت هیچ کجا هیچ موقع نه اسم دوستای منو بدون اجازه میارین نه اسماشونو تقلید میکنین گفته باشم وگرنه با حمله ی دوستان طرفین. اسمهاتون هم رامونا نزاریییید چون تاحالا به جز من هیچ کس اسمش رامونا نیست. از رمان ها هم تقلید نمیکنید. فحش و بد وبیراه هم نمیگیییییید. تا نظررررر.چرا کمههههه. نمایش نظرات 1 تا 30. من وفوج...
romanxanime.mihanblog.com
Our fantasy world - قدر بدونید
http://romanxanime.mihanblog.com/post/35
اصلا شما باید قدر من رو بدونید. یه چیزی کشفیدم که خودمم توش موندم. اون پسره بود میگفتن پسر تزوکا هست.مو آبیه. اسم اصلی اون Himuro Reiichi هست. اگه منو نداشتین چیکار میکردین. تا اکتشافات بعدی بای بای. یکشنبه 12 دی 1395 09:56 ب.ظ Ramuna Fuji. حتما بخونید:این رمانا فقط از ذهن خودمه واز جایی هم کپی نشده پس نیاید بگید چرا کپی کردید چرا توهین کردی چرا. نظر هم زیاد بدید. 0 0 0,*-: :-*. 0 0000 0000 0,*-: :-*. 0 0000000 000000 0,*-: :-*. 0 00000000000000 0,*-: :-*. 0 000000000000 0,*-: :-*. 0 00000000 0,*-: :-*.
romanxanime.mihanblog.com
Our fantasy world - قسمت چهارم رمان قلب های عاشق ما
http://romanxanime.mihanblog.com/post/23
قسمت چهارم رمان قلب های عاشق ما. ببخشید دیر شد نت نداشتم خودتون که میدونید. داشتم نگران رامونا میشدم.خیلی امروز تو فکر بود.ولی برای مرلیا که اتفاقی نیوفتاده بود.یعنی خدایی نکرده افتاده بود؟ نه ریوما این چه حرفیه میزنی زبونتو گاز بگیر.منم خل شدم رفت با خودمم درگیرم.بهتره برم با رامونا حرف بزنم درسته به کسی نمیگفت ولی من تلاشمو میکنم. بچه ها من یه دور میرم خونه.کارم که تموم شد میام پیشتون. رامونا یکی ر د داده ، یکی ترس داره ، یکی جمع باهاشه ولی خیلی تنهائه. سیاه میشه ورقای سفیدش تا من. توو تاریکی چ شام امی...
romanxanime.mihanblog.com
Our fantasy world - قسمت هفتم رمان قلب های عاشق ما
http://romanxanime.mihanblog.com/post/26
قسمت هفتم رمان قلب های عاشق ما. ببخشید دیر شد مسافرت بودم. با چیزی که دیدم دیونه شدم. سیچیاون اینجا نبود.یعنی مرده بود.نه این امکان نداشت.حالا که فهمیده بودم دوستم داره.اشکام انگار مسابقه گذاشته بودن.آروم نشستم روی زمین. ریوما پس سیچی کجا هست؟ سیچیااون.توی.بات.لاق. گریه نگذاشت ادامه حرفم رو بدم. سونیا ولی اون که اینجا نیست. کونیمیتسو نکنه.منظورت.واای نه. آدمینا و اریکا و اری شروع کردن به گریه کردن.بقیه هم در مرض گریه کردن بودن.ولی اشکی نریختن.یک ساعتی بود که غمگین همونجا نشسته بودیم. سیچی تا چشمتون درآد.
