shabname2.blogfa.com

banookhanom.blogfa.com

بانو خانوم

http://www.banookhanom.blogfa.com/8803.aspx

یه چیزایی از اینور و اونور. مدتهاست که ننوشتم نمیدونم شاید حسش نیست یا از اول استعداد نداشتم یا نمیدونم چی . زندگی داره میگذره و منم برای خودم دیگه عظمتی شدم و دارم کم کمک برای ورود مامانم حاضر میشم و بعدشم نی نی جانم . اما نکته اینجاست که هنوز بچم خیلی چیزا نداره یعنی عملا لخته و من فقط عذاب وجدان دارم که چرا بچم اینقدر کم لباس و وسیله داره. اتاقشم رنگ زدم اما برای تزیین هیچی.دلم همه کار میخواد براش بکنم اما همش فکر میکنم حالا که زوده هنوز وقت دارم چه میدونم والا. دیگه فعلا همین دیگه شاد باشید.

banookhanom.blogfa.com

بانو خانوم - یه چیزایی از اینور و اونور

http://www.banookhanom.blogfa.com/post-38.aspx

یه چیزایی از اینور و اونور. مدتهاست که ننوشتم نمیدونم شاید حسش نیست یا از اول استعداد نداشتم یا نمیدونم چی . زندگی داره میگذره و منم برای خودم دیگه عظمتی شدم و دارم کم کمک برای ورود مامانم حاضر میشم و بعدشم نی نی جانم . اما نکته اینجاست که هنوز بچم خیلی چیزا نداره یعنی عملا لخته و من فقط عذاب وجدان دارم که چرا بچم اینقدر کم لباس و وسیله داره. اتاقشم رنگ زدم اما برای تزیین هیچی.دلم همه کار میخواد براش بکنم اما همش فکر میکنم حالا که زوده هنوز وقت دارم چه میدونم والا. دیگه فعلا همین دیگه شاد باشید.

banookhanom.blogfa.com

بانو خانوم

http://www.banookhanom.blogfa.com/8802.aspx

از خودم, مامانم و سیبم. ۱-دیگه کم کم دارم بزرگ میشم.دیگه لگداش اون پایینا نیست بالاهاست .شیرینی هم خیلی دوست داره تا یه چیز شیرین میخورم شروع میکنه به جست و خیز اهان در ضمن رقاص هم هست تا یه جا میرم صدای موزیکش بالاست شروع میکنه به رقص و پایکوبی و اصلا هم براش مامان مهم نیست که قربونش برم. نوشته شده در Mon 4 May 2009. نقاشی که بیگناه کشته شد. امروز اولین چیزی که دیدم خبر اعدام دل *ارا بود راستش روزم خراب شد اما مهم این بود که دلم سوخت از اینکه یکی بی گناه کشته شد. نوشته شده در Fri 1 May 2009. نوشته شده د...

littlemah.persianblog.ir

"دختری که با مغزش راه می رفت"

http://littlemah.persianblog.ir/1392/4

دختری که با مغزش راه می رفت. می نویسم تا بخوانی و بدانی، نشستن بر تخت همایونی (ویلچر) هم عالمی دارد. سفر مشهد سال 92 (گیر دادن های فرودگاه). روز پنج شنبه صبح زود زنگ زدیم آژانس که ماشین بفرسته و طبق معمول همیشه با اینکه چند بار گفته بودیم ویلچیر داریم و ماشین صندوق دار میخواهیم، باز هم توجه نکرده بودند و پراید فرستاده بودند! ماشین را عوض کردیم و بعد از طی کردن یه مسیر 10 دقیقه ای وارد فرودگاه شدیم و بعد از اون هم . بازرسی فرودگاه و تکرار مشکلات سالهای قبل. نمیشه، باید بشینی رو ویلچر معمولی. وقتی پسرعمو ج...

hasrat123.blogfa.com

مسافر -

http://www.hasrat123.blogfa.com/post-9.aspx

واقعا زندگی با انسان بازی های عجیبی می کنه,یک روز از شدت ناراحتی نمی خواستم فردا بیاد یک روز هم که از کندی گذر زمان شاکی میشم. داریم کم کم به پایان سال نزدیک می شیم اما چرا بوی عید نمیاد؟ همه سعی می کنند منو راضی به ازدواج کنند اما من خودم نمی دونم چرا اشتیاق به این کار ندارم شاید چون خیلی وقته که دیگه کسی رو دوست ندارم,اصلا انگیزه ندارم. زن داداشم میگه تو لب تر کن خیلیها هستن که از خداشونه اما من چی! منم باید بخوام یا نه؟ علیرضا که پاش به این خونه های فساد باز شده مرتب ازم می خواد که منم باهاش برم.

hasrat123.blogfa.com

مسافر

http://www.hasrat123.blogfa.com/8711.aspx

توی این یک هفته فشارهایی تحمل کردم که در تمام زندگیم بی سابقه هست. قفسه سینم یک خورده تیر می کشه.شبها خوابم نمی بره. اما امشب یک نور امیدی خدا بهم نشون داد. تجربه کردم که سختی لازمه پیشرفته. پن:بیشتر نگرانیم بابت مسائل مالی بود که با کمک خدا داره حل میشه. نوشته شده در سه شنبه بیست و نهم بهمن ۱۳۸۷ساعت 20:42 توسط مرتضی. به شدت اوضاع روحی خرابه! دارم فشارهایی رو تحمل می کنم که تا حالا هیچ وقت تجربه شون رو نداشتم. فکرم خیلی مشغول کارمه-حتی شبها خواب ندارم-. چک پشت چک.اونم رقم های سنگین. بری یک جای خلوت.

mahko0om.blogfa.com

دوران محکومیت من...!!!

http://www.mahko0om.blogfa.com/8712.aspx

ما محکومیم.اما به چه جرمی؟ خداوندا در اين سالي که در پيش است. نمي دانم چه تقديري مرا فرموده اي ليکن. درآغاز طلوع روشن سالي که مي آيد. کمک کن تا رها سازم زخود. من کوله بار يک هزار و سيصد و افسوس. هزار و سيصد و اندوه. تو چشمان مرا با نور خود بگشا. تو لبخند رضايت را عطايم کن. خداوندا تو راه سبز ايمان را نشانم ده. تو نيکي پيشه ام فرما. که راه حق صبورانه بپيمايم. وهرگز من نباشم از زيانکاران. رفيقا مهربانا عاشقم فرما. مرا در شط پر مهر گذشتت شست و شويم ده. تو پاکم کن قرارم ده. کريما دست هاي گرم و لبخندي عطايم کن.

hasrat123.blogfa.com

مسافر

http://www.hasrat123.blogfa.com/8803.aspx

علیرضا از معدود دوستام هست که هنوز مجرد,از بچه گی با هم بزرگ شدیم و کاملا با رفتار هم اشنا هستیم. نزدیک ۶ ماه قبل یک شب اومد دنبالم و بهم گفت:تازگی ها با یک خانه فساد اشنا شدم که هر مدل خانم که خواسته باشی کافیه که بگی تا برات مهیا کنند.گفت:تو هم بیا با هم بریم چون تنهایی ممکنه خطرناک باشه. اون موقع من که خیلی گرفتار بودم گفتم:فعلا نمی تونم .راستش از این کارا خوشم نمی یاد,ادم پاکی نیستم اما نمی تونم هر روز با یک دختر باشم. چند روز قبل که دیدمش از کمر درد ناله می کرد! ترمه های رنگی مادر بزرگ.

hasrat123.blogfa.com

مسافر -

http://www.hasrat123.blogfa.com/post-15.aspx

قبلا فکر می کردم که ازدواج به سبک سنتی اصلا توش عشق نیست اما دیشب نظرم عوض شد! مصطفی کسی بود که یک بار دیوانه بار عاشق شد.اما خونواده اش مخالفت کردن .اون موقع یادمه که تا مرض اعتیاد پیش رفت. الان حدود ۹ ماه هست ازدواج کرده و وقتی ازش راجع به گذشته می پرسم می گه:خدا رو شکر که اون کار رو نکردم. با اینکه زنش رو قبل از خواستگاری رفتن ندیده بود اما حالا در کنارش خیلی احساس خوشبختی می کنه.و حقیقتا عاشقشه. خلاصه مدتیه حسابی در حال تحقیق کردن از اطرافیان هستم تا بتونم انتخاب مناسب رو انجام بدم.

khatoon-nameh.blogfa.com

خاتون نامه

http://khatoon-nameh.blogfa.com/8801.aspx

گر موج خیز حادثه سر بر فلک زند/عارف به آب تر نکند رخت و پخت خویش. نظر به این که خاطره ی ما در وبلاگ. عزیز با استقبال جهانی(! روبرو شد.از فرط بی جنبه گی و از شدت بی سوژه گی با کمی شاخ و برگ بیشتر در اینجا هم می نویسمش بلکه همه مستفیض بشن. شما هم اگر خاطره ای خوشمزه دارید تعریف کنید, خجالت نکشید مجلس خودمانیست! با این حال عاشق این گوشتهای ق ل ق لی بودم( هنوزم عاشق اونام)! کاسه ی آش توی یک سینی بود و مامان روی آش را هم یک بشقاب گذاشته بود که سرد نشه. حالا تا خونه شون همه اش ده قدم بودها. بقدری از این استدلا...