say-no-a-1000-time.persianblog.ir
ورود ممنوع - هزار بار بگو نه...
http://say-no-a-1000-time.persianblog.ir/post/7
هزار بار بگو نه. نویسنده : nahid nesaee. ساعت ۱٢:٢٠ ب.ظ روز ۱۳٩٠/٧/٥. عزیزم, اسمم رو صدا می زنن. دوستت دارم. این قرص رو بخور, فقط به اندازه پایین رفتنش از گلوت آب بخور. قرص رو می خوردم و مامان پارچه ی سه گوش نارنجی رنگ رو سرم می کرد. خیلی ترسیده بود. نزدیک بود که اشکاش سرازیر بشه. با یه پرستار مرد توی یه آسانسور بزرگ می رفتیم طبقه بالا. آخرین تصویری که از مامان توی ذهنمه, نگه داشتن در آسانسور با دستاش بود که می گفت: آقا منم بیام تا بالا, فقط تا پشت در. و من فقط می خندیدم. وقتی صدات کردم, بیدار می شی.
say-no-a-1000-time.persianblog.ir
صدا - هزار بار بگو نه...
http://say-no-a-1000-time.persianblog.ir/post/8
هزار بار بگو نه. نویسنده : nahid nesaee. ساعت ۱٠:٤٦ ق.ظ روز ۱۳٩٠/۸/٢٥. حالم که بد بود. مثل یک عادت همیشگی. راه می رفتم در خیابان های تاریک این شهر. که دوره ام کند. چه می کنی این وقت شب در اینجا. روشن می کردم خیابان های این شهر را. مثل یک عادت همیشگی. راه می رفتم در خیابان های شهر. درباره : بادی از هر سو و رها که به هر جانب که می خواد می وزه, گله از من رواست چون متعلق به هیچ زمان و مکانی نیستم, این منم. پروفایل مدیر : nahid nesaee. سلام دوست دوران بچگی من. پاییز 90 و بهار 91. به پرشین بلاگ خوش آمدید.
say-no-a-1000-time.persianblog.ir
راه سوم - هزار بار بگو نه...
http://say-no-a-1000-time.persianblog.ir/post/6
هزار بار بگو نه. نویسنده : nahid nesaee. ساعت ۱٠:۱٧ ق.ظ روز ۱۳٩٠/٦/۱٤. گیر کردم توی یه چار دیواری مربع سفید رنگ, شایدم یه تاسه؟ نورش چشمم رو می زنه. از هر طرف که بدوی یا بپری, باز به همون دیوار قبلی می خوری یا اگه به دیوار نخوری انگار که مثل یه ژیمناست کار پل زدی روی یه خرک و معلق بین زمین و هوایی! سر راستش رو بخوای به هر طرف که بخوری بن بسته. دو تا راه جلوت هست, یا می تونی بری چپ یا می تونی بری راست, اگه از اون طرفم بهش نگاه کنی یا می تونی بری بالا یا پایین مثل پیدا کردن رمز جدولهای تصویری؟ دیر می شه,.
say-no-a-1000-time.persianblog.ir
هزار بار بگو نه...
http://say-no-a-1000-time.persianblog.ir/1390/9
هزار بار بگو نه. سلام دوست دوران بچگی من. نویسنده : nahid nesaee. ساعت ۱۱:۳۸ ق.ظ روز ۱۳٩٠/٩/٢٦. یک آن پیراهن صورتی و موهای مدل قارچی سال 72 توی ذهنم آمد و رفت. وقتی که گفت: سلام دوست دوران بچگی. انگار تمام تصاویر از ذهنم پاک شد و مرد جوانی را رو به رویم دیدم که رضای دوران بچگی ام بود. خنده های پی در پی و آمد و رفت های با خنده، همه نشان از عشق در یک نگاه می داد و فکر من را مشغول مشغول می کرد. گفتی: تو اگه بخوای هم نمی تونی ناهید. من نمی خواستم. فقط می خواستم مشغولیت ذهنم تمام شود. همین؟ پاییز 90 و بهار 91.
say-no-a-1000-time.persianblog.ir
... - هزار بار بگو نه...
http://say-no-a-1000-time.persianblog.ir/post/3
هزار بار بگو نه. نویسنده : nahid nesaee. ساعت ۳:٠٦ ب.ظ روز ۱۳٩٠/٦/٦. هیبت این صندلی ها آدم را می گیرد,. وسط این میزگرد, بوته ای گل زرد از هر جایی بیرون زده که حس می کنی در گورستانی بالای سر گوری نشسته ای, 4 تا آدم که نیم ساعتی است منتظر مدیر کل محترم. نشسته اند و بر سر این گورها فاتحه می خوانند تا شاید مدیر کل محترم. از سفر چند ساعته قبل از یک نشست خبری تشریف بیاورند. به راستی این همه آدم و دوربین و ورق و خودکار و میکروفن با آن مکعب های پلاستیکی آرم واحدهای مختلف به انتظار چه نشسته ایم؟
say-no-a-1000-time.persianblog.ir
هزار بار بگو نه...
http://say-no-a-1000-time.persianblog.ir/1390/7
هزار بار بگو نه. نویسنده : nahid nesaee. ساعت ۱٢:٢٠ ب.ظ روز ۱۳٩٠/٧/٥. عزیزم, اسمم رو صدا می زنن. دوستت دارم. این قرص رو بخور, فقط به اندازه پایین رفتنش از گلوت آب بخور. قرص رو می خوردم و مامان پارچه ی سه گوش نارنجی رنگ رو سرم می کرد. خیلی ترسیده بود. نزدیک بود که اشکاش سرازیر بشه. با یه پرستار مرد توی یه آسانسور بزرگ می رفتیم طبقه بالا. آخرین تصویری که از مامان توی ذهنمه, نگه داشتن در آسانسور با دستاش بود که می گفت: آقا منم بیام تا بالا, فقط تا پشت در. و من فقط می خندیدم. وقتی صدات کردم, بیدار می شی.
najel.persianblog.ir
کاش چون پاییز بودم - شمعدانی به روایت نجمه گودرزی
http://najel.persianblog.ir/post/3
1588;نبه ٢٤ آذر ۱۳۸٦. کاش چون پاییز بودم. کاش چون پاییز بودم، کاش چون پاییز بودم. کاش چون پاییز، خاموش و ملال انگیز بودم. برگهای آرزوهایم یکایک زرد میشد،. آفتاب دیدگانم سرد میشد،. اسمان سینه ام پر درد میشد. ناگهان طوفان اندوهی به جانم چنگ میزد،. اشکهایم همچو باران، دامنم را رنگ میزد. وه چه زیبا بود اگر پاییز بودم. وحشی و پر شور و رنگ آمیز بودم. شاعری در چشم من میخواند شعری آسمانی. در کنارم قلب عاشق شعله میزد،. در شرار آتش دردی نهانی. نغمه من، همچو آوای نسیم پر شکسته،. عطر غم می ریخت بر دلهای خسته.
soshiant56.persianblog.ir
عاشقم کن ، باران - عو عو زیر ماه چهارده
http://soshiant56.persianblog.ir/post/116
ماه که بشود چهارده می پیچد صدایمان زیر قیر آسمان . خستگانیم ما زیر این نور چهارده ماه. یک امشب تحملمان کنید. مهدی جمشیدیان، مهرنوش قائم مقامی. گندم، توهم است و سیب، دروغ. من و آرش و نامجو و تنهایی وقتی که تو نیستی. تهی تکثیر درد تناقض. از هوش می . امان از بازی زنجیر ها. عاشقم کن ، باران. باید دوستت داشته باشم؟ ای ماه دلهره . انسان باش بی طمع بهشت. کسالت به توان n. آمدنی باش ای سوار غائب. آی خرداد رخوت انگیز. اگه خدا بودم . خرداد را می ترسم. یه روز خوب میاد. من مادر چند کفشدوزک هستم! جمعه ٢۱ اسفند ۱۳۸۸.
soshiant56.persianblog.ir
از هوش می ... - عو عو زیر ماه چهارده
http://soshiant56.persianblog.ir/post/123
ماه که بشود چهارده می پیچد صدایمان زیر قیر آسمان . خستگانیم ما زیر این نور چهارده ماه. یک امشب تحملمان کنید. مهدی جمشیدیان، مهرنوش قائم مقامی. گندم، توهم است و سیب، دروغ. من و آرش و نامجو و تنهایی وقتی که تو نیستی. تهی تکثیر درد تناقض. از هوش می . امان از بازی زنجیر ها. عاشقم کن ، باران. باید دوستت داشته باشم؟ ای ماه دلهره . انسان باش بی طمع بهشت. کسالت به توان n. آمدنی باش ای سوار غائب. آی خرداد رخوت انگیز. اگه خدا بودم . خرداد را می ترسم. یه روز خوب میاد. من مادر چند کفشدوزک هستم! جمعه ٢۱ اسفند ۱۳۸۸.