zolmobidad.blogfa.com

jsourena.blogfa.com

یه غزل حرف حساب - عین الله

http://www.jsourena.blogfa.com/post-32.aspx

یه غزل حرف حساب. هوا کم کم داشت تاریک می شد! زوزه ی گرگ ها از فاصله ای نزدیک به گوش. می رسید سرمای پاییز باعث شده بود که به ده نزدیک بشن. مرد باید هرچه سریع تر خودش رو به روستای بالایی می رسوند اما مگه می. توی ده حتی یه ماشین هم نبود. زیر لب ذکری خوند و کنار جاده آروم آروم به راه افتاد هنوز چند متری نرفته بود که. صدایی رشته ی افکارش رو پاره کرد. برگشت و نگاهی به جاده انداخت :. مینی بوسی داشت بهش نزدیک می شد با عجله جلو رفت و دست تکون داد. راننده سریع ترمز کرد و انگار که فرشته ی نجاتی رو دیده. مرد: آهای آ...

jsourena.blogfa.com

یه غزل حرف حساب - شب عید

http://www.jsourena.blogfa.com/post-27.aspx

یه غزل حرف حساب. من اصلا حال و روزم مثل شب هایی بهاری نیست. و در اسپند چشمانم کمی نوروز جاری نیست. فرق دارد با همین دیروز. و حتی خنده هایم مثل فردا استعاری نیست. برایم فرق چندانی ندارد بود و نابودی. که مجبورت کنم باور کنی جسم ام اجاری نیست. جدیدن روی گنبدها کبوتر ها نمی رقصند. ولی این هم دگر رخ داد بد یا نا گواری نیست. به این احساس مبهم مثل یک دیوانه می خندم. ولی باور بکن این ماجرای خنده داری نیست. نوشته شده در شنبه بیست و دوم فروردین ۱۳۸۸ساعت 20:27 توسط سورنا جوکار. در آینه تصویر مرا راه ندادند.

jsourena.blogfa.com

یه غزل حرف حساب - خانم همسایه

http://www.jsourena.blogfa.com/post-29.aspx

یه غزل حرف حساب. بچه که بودم موهای طلایی وبسیار لختی داشتم که با وجود زیبایی برام درد سر ساز شده بود اگه می خواهید بدونید چرا ادامه ی مطلب رو بخونید. یادم میاد هنوز مدرسه نمی رفتم که هر روز عصر زن های هسایه به خانه ی ما می آمدند تا از مادرم بافندگی یاد بگیرند اما به جای بافندگی فقط با موهای من بازی می کردند و می گفتند آفرین به به چه پسر خوبی! اما هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که یک باره شنیدم خانم همسایه به مادر جانم می گوید. همین الان این جا بود! انگار آب شده رفته توی زمین! خطر ناک تر است بعد هم ابروهایش...

jsourena.blogfa.com

یه غزل حرف حساب - عبا

http://www.jsourena.blogfa.com/post-37.aspx

یه غزل حرف حساب. سال های ابتدایی تحصیل در حوزه رو تازه تموم کرده بود و ملبس شده بود ، هر سال توی ایام عزاداری. از طرف پدرش که روحانی روستای خودشون بود به چند تا از روستاهای اطراف می رفت و روضه. خوانی می کرد اما با این که برای خودش درآمدی داشت هنوزم حساب دخل و خرجش با پدرش بود . اون سال هم قرار بود مثل سال های قبل به چند تا از روستاهای اطراف سر بزنه. واسه همینم اسبش رو زین کرد و راه افتاد . به ده اول که رسید همه چیز آماده بود مراسم مثل همیشه. وسط دو نیم شد حسابی اعصابش به هم ریخته بود اما فایده ای نداشت.

jsourena.blogfa.com

یه غزل حرف حساب - اشراق

http://www.jsourena.blogfa.com/post-41.aspx

یه غزل حرف حساب. وقتی که پیله عطر تو را گوش می کند. در خود هزار شاپره مدهوش می کند. ساکت اگر نشسته خدا ، بی دلیل نیست. نجوای ربنای تو را گوش می کند. اشراق چشم های تو را حضرت مسیح. روشنگر معابد خاموش می کند. این شور عشق کیست که پیشانی تو را. با خاک های مرده هم آغوش می کند؟ مضمون که نام توست، غزل های قونیه. تبریز را همیشه فراموش می کند. برای امام سجاد که لطف دارد . که همیشه لطف دارد. نوشته شده در شنبه بیست و پنجم اردیبهشت ۱۳۸۹ساعت 18:3 توسط سورنا جوکار. در آینه تصویر مرا راه ندادند. راسخون. مجله ی خبری.

jsourena.blogfa.com

یه غزل حرف حساب - صندلی

http://www.jsourena.blogfa.com/post-33.aspx

یه غزل حرف حساب. این صندلی که جای تو خالیست روی آن. پروانه وار پیله دراندی و پر زدی. رفتی به سمت نقطه ی پایان آسمان. اعجاب رفتنت در و دیوار را گرفت. حتی دهان پنجره باز است همچنان. بعد از تو لفظ و لحجه ی ساعت عوض شده. طوری که حس نمی شود از چرخشش زمان. دیدم که بعد رفتن تو جای تیک تاک. می گفت لحظه ای نرو پیشم بمان بمان! نوشته شده در شنبه دهم مرداد ۱۳۸۸ساعت 20:26 توسط سورنا جوکار. در آینه تصویر مرا راه ندادند. راسخون. مجله ی خبری. سازمان مجازی . مجله ی خبری. سید مسیح میر جعفری.

jsourena.blogfa.com

یه غزل حرف حساب - سه قطره خون که هویت....! سه قطره خون که خدا.......

http://www.jsourena.blogfa.com/post-26.aspx

یه غزل حرف حساب. سه قطره خون که هویت! سه قطره خون که خدا. گفتند که مفقود شدی جان دادم. پیراهن مشکی به درختان دادم. گفتم که به جای من بگویند این بار. از دست تو را همیشه آسان دادم. باید بروم که جاودان برگردم. بیدار به خواب این و آن برگردم. حالا تو برای من دعا کن شاید. گم نام به سمت آسمان برگردم. من مست شدم ستاره ها را چیدم. از روی زمین به آسمان خندیدم. رزمنده فقط دلیل کارم این بود. در خاک شلمچه چهره ات را دیدم. نوشته شده در دوشنبه دهم فروردین ۱۳۸۸ساعت 17:37 توسط سورنا جوکار. در آینه تصویر مرا راه ندادند.

jsourena.blogfa.com

یه غزل حرف حساب - کلیسا

http://www.jsourena.blogfa.com/post-35.aspx

یه غزل حرف حساب. یکشنبه : زود تر از همیشه جلوی کلیسای سپانو. دوشنبه : زود تر از همیشه جلوی کلیسای سپانو. سه شنبه : سر وقت جلوی کلیسای سپانو ( صدای ناقوس ) دنگ دنگ. چهار شنبه : سر وقت جلوی کلیسای سپانو دنگ دنگ دنگ. پنج شنبه : کمی دیر تر از همیشه جلوی کلیسای سپانو ( صدای پیانو ). جمعه :ساعت ۳ جلوی کلیسای سپانو (ساعت ۴. ۵. ۶. دنگ دنگ دنگ ). شنبه : ساعت ۳ جلوی کلیسای سپانو ( ساعت ۳. ۳:۳۰. ۴. ۴:۴۰. ۶. ۷. ۸. دنگ دنگ دنگ دنگ ). دوشنبه : جلوی کلایسای سپانو ( ساعت ۳. ۴. دنگ دنگ دنگ ۵. دنگ ۶. نمی شوند که بیایی.

jsourena.blogfa.com

یه غزل حرف حساب - جای چیزی خالیست

http://www.jsourena.blogfa.com/post-23.aspx

یه غزل حرف حساب. چند وقته که احساس می کنم جای یه چیزی یه جایی خالیه اما نمی دونم چی و کجا؟ اصلا این خالی شدن ها از امسال زمستون شروع شد از همون شنبه هایی که با حامد می رفتیم انجمن ادبی غزل و بعدش که می اومدیم بیرون جامون توی انجمن خالی می شد اما نمی دیدیم! حامد که لیسانس گرفت از همدان رفت و هفته ی بعد که از اون کوچه رد. شدم جای حامد خالی بود جای وانت خالی بود جای برف خالی بود جای اون زن خالی بود جای چاله هم خالی بود جای منم خالی بود! راستی شما هم دیگه از اون کوچه رد نشید چون الان جای اون کوچه هم خالیه!