paeez11.blogfa.com

chashmhaman.blogfa.com

چشمها را باید شست... -

http://www.chashmhaman.blogfa.com/post-13.aspx

چشمها را باید شست. جور دیگر باید دید. امروز بعد از ماهها دوباره خواستم اینجا بنویسم .شهریور ۸۵ اخرین پستی که نوشته بودم ۱۱ ماه گذشت. بر لب جوی نشین و گذر عمر ببین. باورم نمیشه انقدر سریع گذشت یه چشم به هم زدن .روزگار عوض شد ادمها چهره واقعی خودشونو نشون دادن اونی که ادعای محبت داشت حالا اسیر حسرت شده و غم گذشته ها رو میخوره. اینجا مال من نبود من یکی بودم از بین همه اونهایی که قرار بود بیان اینجا و بنویسنن قرار بود حرف تازه ای بنویسم قرار بود یه جور دیگه نگاه کنیم قرار بود چشمها را بشوییم.

chashmhaman.blogfa.com

چشمها را باید شست... -

http://www.chashmhaman.blogfa.com/post-6.aspx

چشمها را باید شست. جور دیگر باید دید. خانه ام خاليست امرز. ديگر عطر تو فضاي دلم را معطر نميكند. ديگر چشمان منتظرم فروغ نگاهت را شكار نميكند. اما ديگر تونيستي كه با لبخندي پذيرايم باشي و مي ايستم. خانه بي تو انگار ويرانه اي ميماند. نيستي تا دوباره با دستهايت مرحمي بر خستگيهايم باشي. تا با مهربانيت ياورم باشي. واي چه كردم من؟ دل مهربانت را با سنگ دليم شكستم. و جز اشك چشمانت دم نزدي. و من چه ظالم بودم كه گوهر اشكهايت. اغوش گرمت پناه تنهايي ام بود و شانه هايت محمل اشكهايم. مغرورانه اوج گرفتم در اسمان تو.

chashmhaman.blogfa.com

چشمها را باید شست...

http://www.chashmhaman.blogfa.com/author-sara.aspx

چشمها را باید شست. جور دیگر باید دید. این شعری رو که می نویسم سروده ی یکی از دوستان خوب قدیمی و هنرمندم خانم فرزانه کورانی است. امیدوارم هر جا که هست موفق باشه. می خوام از روزی که رفتی. و نمی دونی بگم. می خوام از حال من واز کل شمعدونی بگم. یا نباشی واسه من فرقی نداره. تو همون سایه ای هستی تو گذر کنج دیواره. دیگه تصویر نگاهت توی ذهن من نمونده. منم و عشقی که سالهاست منواز درون سوزونده. حالا رفتی و تموم شد دل و باختن. قصه ی رفتن وموندن قصه ی عشق و جدایی. دیگه واسه من دروغه که به عشق تو اسیرم. چه کسی جرات کرد.

chashmhaman.blogfa.com

چشمها را باید شست...

http://www.chashmhaman.blogfa.com/8508.aspx

چشمها را باید شست. جور دیگر باید دید. باز باران با ترانه میخورد بربام خانه. قطره قطره میزند اهنگ باران بر دلم شوری دوباره. پنجره باز است وباران میهمانی بی بهانه. ابری سرد دلم را فرصتی ده عاشقانه. تا که ریزد اشک چشمانم. چو باران با ترانه. نوشته شده در جمعه پنجم آبان 1385ساعت 12:51 توسط سعید. زیر باران باید رفت(شهرزاد). دراین مزرعه پاک.(سارا).

chashmhaman.blogfa.com

چشمها را باید شست...

http://www.chashmhaman.blogfa.com/8605.aspx

چشمها را باید شست. جور دیگر باید دید. امروز بعد از ماهها دوباره خواستم اینجا بنویسم .شهریور ۸۵ اخرین پستی که نوشته بودم ۱۱ ماه گذشت. بر لب جوی نشین و گذر عمر ببین. باورم نمیشه انقدر سریع گذشت یه چشم به هم زدن .روزگار عوض شد ادمها چهره واقعی خودشونو نشون دادن اونی که ادعای محبت داشت حالا اسیر حسرت شده و غم گذشته ها رو میخوره. اینجا مال من نبود من یکی بودم از بین همه اونهایی که قرار بود بیان اینجا و بنویسنن قرار بود حرف تازه ای بنویسم قرار بود یه جور دیگه نگاه کنیم قرار بود چشمها را بشوییم.

chashmhaman.blogfa.com

چشمها را باید شست... - روزی که رفتی...

http://www.chashmhaman.blogfa.com/post-10.aspx

چشمها را باید شست. جور دیگر باید دید. این شعری رو که می نویسم سروده ی یکی از دوستان خوب قدیمی و هنرمندم خانم فرزانه کورانی است. امیدوارم هر جا که هست موفق باشه. می خوام از روزی که رفتی. و نمی دونی بگم. می خوام از حال من واز کل شمعدونی بگم. یا نباشی واسه من فرقی نداره. تو همون سایه ای هستی تو گذر کنج دیواره. دیگه تصویر نگاهت توی ذهن من نمونده. منم و عشقی که سالهاست منواز درون سوزونده. حالا رفتی و تموم شد دل و باختن. قصه ی رفتن وموندن قصه ی عشق و جدایی. دیگه واسه من دروغه که به عشق تو اسیرم.

chashmhaman.blogfa.com

چشمها را باید شست... - یادروز

http://www.chashmhaman.blogfa.com/post-14.aspx

چشمها را باید شست. جور دیگر باید دید. یاد باد ان روزگاران یاد باد. خیلی دوست دارم بدونم امروز نویسنده های این سابق این وبلاگ چه میکنند؟ وقتی برمیگردن و دوباره نوشته هاشونو میخونن چه احساسی بهشون دست میده؟ ایا اونقدر در گیرودار زندگی اسیر شدند که فرصت فکر کردن به گذشته هم ندارند؟ کاش میشد میومدن و میگفتن. نوشته شده در شنبه سیزدهم آذر ۱۳۸۹ساعت 10:50 توسط سعید. زیر باران باید رفت(شهرزاد). دراین مزرعه پاک.(سارا).

chashmhaman.blogfa.com

چشمها را باید شست...

http://www.chashmhaman.blogfa.com/8506.aspx

چشمها را باید شست. جور دیگر باید دید. شب رادر شعله های سرد زمستان رها کردم. وبرای روز از روزهای بی قراریم سخن گفتم. شاخه گلی دریافت نکردم گلی از روی ترحم. چه کسی جرات کرد. که به من دختر مغرور زمان ترحم کند! به آتش می کشم قلب پر از تشویش اورا. تا دگر قلب پر از احساس خود را. برای ترحم نفرستد به در خانه ی ما! نوشته شده در چهارشنبه بیست و دوم شهریور 1385ساعت 22:46 توسط سارا. خانه ام خاليست امرز. ديگر عطر تو فضاي دلم را معطر نميكند. ديگر چشمان منتظرم فروغ نگاهت را شكار نميكند. خانه بي تو انگار ويرانه اي ميماند.

chashmhaman.blogfa.com

چشمها را باید شست... -

http://www.chashmhaman.blogfa.com/post-8.aspx

چشمها را باید شست. جور دیگر باید دید. يادت هست چه برايت نوشتم؟ هروصلي را پايانيست ). اما چه زود وصال تو براي من پايان يافت تا امدم لحظه اي شيريني حضور تورا حس كنم تا خواستم از گرماي وجودت بهره گيرم ولحظه اي به چشمانت بنگرم تمام شد به تو قول دادم. هيچوقت عاشقت نشوم هيچگاه تصور دوست داشتنت را نكنم اري من گفتم اما مگر افسون چشمانت به من فرصت داد؟ درياي خنده هايت مرا درخود غرق كرد باوركن من اختياري از خود نداشتم. اگر ميخواهي كسي را سرزنش كني اين من نيستم. اين تو و اين قلب سوزان من. اينطور بهتر است نه؟