yasi2007.blogfa.com

shaghayeghkm.blogfa.com

تا شقایق هست زندگی باید کرد - نوشتم یادگاری!!!

http://www.shaghayeghkm.blogfa.com/post-57.aspx

تا شقایق هست زندگی باید کرد. بیا تا ما بگردیم یار وغمخوار. بیا تا دوریکدیگر بچرخیم. تو نقطه باش و من مانند پرگار. نوشتم یادگاری روی جا میز. به روز هیجدهم از فصل پاییز. بیا تا دست یکدیگر بگیریم. که صابون رفاقت ها شده لیز. نوشتم یادگاری روی وایت برد. چرا شیشه ی چشمم را کنی خرد. بیا تا دوستیکدیگر بمانیم. برای مهربانی می شود م رد. نوشتم یادگاری در کتابت. بک ن آن را بزن توی اتاقت. نوشتم یادگاری توی دفتر. تلسکوپت منم، تویی چو اختر. بیا ای کشک ساییده ی اعلا. اگر من بد کنم مکن تو بدتر. سلامی دوباره خواهم داد.

shaghayeghkm.blogfa.com

تا شقایق هست زندگی باید کرد - دیوار ذهنی

http://www.shaghayeghkm.blogfa.com/post-38.aspx

تا شقایق هست زندگی باید کرد. روزی دانشمندي یک آزمایش جالب انجام داد. او یک اکواریم شیشه ای ساخت و. آن را با یک دیوار شیشه ای دو قسمت کرد. درون یک قسمت یک ماهی بزرگتر انداخت و در قسمت دیگر یک. ماهی کوچکتر که غذای مورد علاقه ی ماهی بزرگ بود. ماهی کوچک تنها غذای ماهی بزرگتر بود و دانشمند به او. غذای دیگری نمی داد. او برای خوردن ماهی کوچک بارها و. بارها به طرفش حمله می کرد، اما هر بار به یک دیوار نامرئی. می خورد. همان دیوار شیشه ای که آن را از غذای مورد علاقش. باور کرده بود که رفتن به آن. کوچک کار غیر ممکن.

shaghayeghkm.blogfa.com

تا شقایق هست زندگی باید کرد - روز مادر مبارک

http://www.shaghayeghkm.blogfa.com/post-44.aspx

تا شقایق هست زندگی باید کرد. مادر خسته از خرید برگشت و به زحمت زنبیل سنگین را داخل خانه کشید. پسرش دم در. بود و می خواست کار بدی را که تامی کوچولو انجام داده، به مادرش. بگوید وقتی مادرش را دید به او گفت:. وقتی من داشتم تو حیاط بازی می. کردم و بابا داشت با تلفن صحبت می کرد. ماژیک روی دیوار اطاقی را که شما. تازه رنگش کرده اید، خط خطی کرد! مادر آهی کشید و فریاد زد: حالا. رفت به اطاق تامی کوچولو. تامی از ترس زیر تخت خوابش قایم شده بود، وقتی مادر او را. شد، قلبش گرفت و اشک از. بزرگ کشیده بود و. شرم اولین سلام .

shaghayeghkm.blogfa.com

تا شقایق هست زندگی باید کرد

http://www.shaghayeghkm.blogfa.com/8805.aspx

تا شقایق هست زندگی باید کرد. حرفهایی هست برای گفتن که اگر گوشی وکسی نباشد نمی گویم . و حرفهایی هست برای نگفتن. این سطرها بهانه کوچکی است که بگویم:. این روزها اگر تار دلم کوک است. و اگر دل تنگیهایم اندکه. برای این است که دلم را مثل ماهی بیرو ن افتاده. افتاده از تونگ تنگ دنیا .آه. روی دست گرفته ام و وادی به وادی. آمده ام تا به دریای مهربانی تو برسم. نمی دانم کجا خوانده بودم که بادها از جنوب می آیند.نمی دانم. و جنوب نزدیکترین لحظه به خانه توست.درسته؟ آنجا که اگر پنجره اتاق دل تنگی مان را . که در من جاری بود.

shaghayeghkm.blogfa.com

تا شقایق هست زندگی باید کرد - عقاب

http://shaghayeghkm.blogfa.com/post-43.aspx

تا شقایق هست زندگی باید کرد. مردی تخم عقابی پیدا کرد و آن را در لانه مرغی گذاشت. عقاب با بقیه جوجه ها. از تخم بیرون آمد و با. در تمام زندگیش همان کارهایی را انجام داد که مرغها می کردند. برای پیدا کردن کرم ها و. زمین را می کند و قدقد می کرد و گاهی با. دست و پا زدن بسیار، کمی در هوا پرواز می کرد. سالها. عقاب خیلی پیر شد. روزی پرنده با عظمتی را بالای سرش بر فراز آسمان ابری دید. او با شکوه. حرکت جزئی بالهای طلاییش برخلاف جریان شدید باد پرواز می کرد. عقاب پیر بهت زده. پرندگان. او متعلق به آسمان است و.

shaghayeghkm.blogfa.com

تا شقایق هست زندگی باید کرد - تولد یک سالگی وبلاگم مبارک

http://www.shaghayeghkm.blogfa.com/post-45.aspx

تا شقایق هست زندگی باید کرد. تولد یک سالگی وبلاگم مبارک. روز تولدت شد و نیستم اما کنار تو. شد كه جونمو هديه بدم براي تو. درسته ما نميتونيم اين روز و پيش هم باشيم. بيا بهش تو رويامون رنگ حقيقت بپاشيم. ميخوام برات تو روياهام جشن تولد بگيرم. از لحظه لحظه هاي جشن تو خيالم عكس بگيرم. من باشم و تو باشي و فرشته هاي آسمون. چراغوني جشنمون، ستاره هاي كهكشون. به جاي شمع ميخوام برات غمهات و آتيش بزنم. هر چي غم و غصه داري يك شبه آتيش بزنم. تو غمهات و فوت بكني منم ستاره بيارم. اشک چشاتو پاک کنم نور ستاره بكارم. آسمانی...

lovelytina.blogfa.com

Real Stories - عشق

http://www.lovelytina.blogfa.com/post-55.aspx

ღ * خوش آمدیدღ. * . درويشي قصه زير را تعريف مي کرد:. يکي بود يکي نبود، مردي بود که زندگي اش را با عشق و محبت پشت سر گذاشته بود. وقتي م رد همه مي گفتند: "به بهشت رفته است آدم مهرباني مثل او حتما به بهشت مي رود.". در آن زمان بهشت هنوز به مرحله ي کيفيت فراگير نرسيده بود براي همين، استقبال از او با تشريفات مناسبي انجام نشد. فرشته ي نگهباني که بايد او را راه مي داد نگاه سريعي به فهرست نام ها انداخت و وقتي نام او را نيافت او را به جهنم فرستاد. م رد وارد شد و آنجا ماند. لطفا اين م رد را پس بگيريد! هفته چهارم اس...

lovelytina.blogfa.com

Real Stories - آفرینش غم

http://www.lovelytina.blogfa.com/post-51.aspx

ღ * خوش آمدیدღ. * . فرشتگان روزي از خدا پرسيدند : بار خدايا تو كه بشر را اينقدر دوست داري غم. خداوند گفت : غم را بخاطر خودم آفريدم چون اين مخلوق من كه خوب. غمگين نباشد به ياد خالق نمي افتد. مردي مقابل گلفروشي ايستاده بود و مي خواست دسته گلي براي مادرش که در شهر ديگري. تا برايش پست شود. وقتي از گل فروشي خارج شد، دختري را ديد که روي جدول خيابان نشسته بود و هق هق گريه. مي کرد. مرد. نزديک دختر رفت و از او پرسيد : دختر خوب ، چرا گريه مي کني؟ من براي تو يک شاخه رز. مي خواهي تو را برسانم؟ هفته او ل مرداد ۱۳۸۹.

lovelytina.blogfa.com

Real Stories - پیرمرد تنها

http://www.lovelytina.blogfa.com/post-52.aspx

ღ * خوش آمدیدღ. * . سروگوشی توی کوچه آب ميده .خيالش که راحت ميشه سپور محله نيست،گيوه های درب وداغونش رو ور ميکشه و ميزنه به دل کيسه های زباله ! پرسه زدن تو کوچه های بالا شهر وديدن مردم با کلاس اونجا با ماشينهای آنچنانی براش هم کار بود و هم تفريح ! بالاشهريها معمولا دور ريختنيهاشون بهتر از پائين شهری هاست .از طرفی بوی غذاهای مختلف وقتی از درب خونه هاشون رد می شد براش احساس خوشايندی داشت يه جورائی معدش رو قلقلک می داد! پيرمرد کيسه زباله ديگری رو پاره ميکنه .هنوز نايلون پاره نشده که دست يه عروسک از بين ...